سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که اندیشه اش را به کار اندازد، به پاسخ خود می رسد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :60
بازدید دیروز :3
کل بازدید :59467
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/9/8
11:35 ص

                                    به نام خدا

با سلام خدمت همه کاربران اینترنت همچنان که در اخبار شنیدید روز گذشته کنفرانس گفتگوی ادیان در نیویورک و با ابتکار عربستان سعودی آغاز شد ، البته بنده در خارج از کشور اخبار آن را از شبکه الجزیره مشاهده کردم، برای ما خیلی شگفت آور است که در این کنفرانس، شیمن پرز یهودی صهیونیست شرکت می کند و آن را زمینه مناسب برای نزدیکی پیروان ادیان به یکدیگر می داند . در حکایات وارد شده است که روزی شاه عباس خیاط های شهر را دعوت کرد و پیشاپیش آنان پالان دوزی حرکت می کرد و می گفت نمی دانیم شاه با ما دوزندگان چکار دارد؟!!

صهیونیست هایی که از سال 1948 تا کنون دستشان تا مرفق به خون ده ها هزار انسان بی گناه آغشته است و یک گروه نژاد پرست و خود خواه و متکبر هستند و حتی یهودی های اصیل آنان را از جرگه یهودیان بیرون می دانند؛ چگونه می توانند ادعا کنند که به دنبال گفتگوی مسالمت آمیزند؟ چگونه می توانند باب گفتگویی را باز کنند که دهها سال است با آتش گلوله های نفرت آمیز خود آن را به آتش کشیده اند، چگونه می توانند بر سر میزی بنشینند که هنوز بوی خون زنان و کودکان فلسطینی و لبنانی از آن به مشام می رسد؟ چگونه می توانند در امثال این کنفرانس ها از گفتگو سخن بگویند در حالی که زبان حقیقت جویان و حق پویان را از حلقومشان بیرون کشیدند و تنها ابزار گفتمان آنان در طی 60 سال دوران سیاه اشغال فلسطین، اسلحه و چکمه سربازان خون خوار و درنده خوی اسراییلی بوده است؟

البته خیلی هم نباید تعجب کرد زیرا بانی این کنفرانس حکومت عربستان سعودی است که پیشگام تکفیر در جهان است و طی دویست سال از پیدایش فرقه وهابیت تاکنون به ویژه طی سال های اخیر، خون ده ها هزار انسان بی گناه در جهان به ویژه در عراق، افغانستان، ایران ، لبنان ، پاکستان و... بر زمین ریخته شده است. به نظر، عربستان سعودی اگر بخواهد خدمتی به تعاطف  و نزدیکی پیروان ادیان با یکدیگر ارایه دهد، بهتر است اندکی به خود و علما و بزرگان کشور خود بیاندیشد و با علمای سلفی و وهابی که پیشه ای جز تکفیر پیروان سایر مذاهب ندارند به گفتگو بنشیند و آنان را در پیشگیری از فتوای تکفیر و قتل پیروان مذاهب اسلامی مجاب نماید و از آنان بخواهد تا اسلحه را از دست به اصطلاح مجاهدان راه خدا که در افغانستان ، عراق، ایران و سایر مناطق به خون ریزی شهرت دارند،بگیرند و بیش از این به فریب جوانان نپردازند.

والسلام علیکم

 

 

 

 

 


  
  

 روز اول ذی القعده سال روز     

میلاد با سعادت حضرت معصومه(سلام الله علیها )      

  مبارک باد

 

متأسفانه بنده بیش از دو ماه است که دور از وطن و در یکی از کشور های غرب آفریقا به سر می برم. از اینکه در ایران هر از چند گاهی در شهر مقدس قم به زیارت کریمه اهل بیت (علیهم السلام) مشرف می شدم و اکنون از این توفیق محروم شده ام بسیار برایم سخت است و دلم برای دیدن گلدسته های حرم آن بزرگوار تنگ شده و امید وارم به زودی این توفیق حاصل شود . متن زیر را در سال های پیش از جمله در آبان ماه سال گذشته نیز در این وبلاگ تقدیم عزیزان نموده بودم که مجددا برای گرامی داشت مقام آن بزرگوار با اضافاتی تقدیم می نمایم.

 حضرت فاطمه معصومه (ع) در نخستین روز ذیقعده  سال??? هجری قمری تولد یافتند ، مادر ایشان نجمه است و با امام هشتم  حضــرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام ) از یک مــادر بوده اند . آن حضرت  بســیار به امام رضـا (علیه السلام ) علاقه مند بوده اند و پس از  ولایت عهدی امام هشتم و سفر آن حضرت به ایران بنا به دعوت مأمون عباسی، حضرت معصومه به عشــق دیدار برادر، در ســال دویست ویک هجری از مدینه منوره ، روانه سفر به ایران و مرو شدند. هنگامی که به ساوه رسیدند دچار بیماری سختی شدند و به خادمشان دستور دادند؛ ایشان را به شهر مقدس قم انتقال دهد ، پس از ورود به قم، مردم این شهر به استقبال آن مخدره شتافتند وموسی ابن خزرج بن سعد اشعری که بزرگ اشعریون بود ؛ افسار شتر آن حضرت را گرفته ، به منزل خود برد وآن مخدره پس از هفده روز از ورودشان به شهر مقدس قم به دلیل بیماری در روز دهم ربیع الثانی آن سال، رحلت فرمودند و بدن مطهر آن حضرت در قبرستان بابلان، مکان فعلی حرم آن حضرت دفن گردید.در آغاز، موسی بن خزرج بر روی قبر ایشان سقفی از حصیر بنا کرد و پس از آن اولین گنبد را مخدره، زینب دختر امام محمد تقی (علیه السلام) بر روی مزار شریف آن حضرت بنا فرمود.در کنار مدفن شریف حضرت معصومه (علیها السلام )، زینب ،ام محمد ومیمونه دختران امام جواد (علیه السلام) نیز دفن گردیده اند .سن حضرت معصومه در زمان رحلت،بیست وهشت سال بود وایشان پس از امام علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) دربین فرزندان امام موسی کاظم (علیه السلام ) دارای شأن و مقامی بس بزرگ هستند ودر روایات، برای زیارت آن حضرت ، ثواب زیادی ذکر شده است. علما و شخصیت های بزرگ همواره به حضرت فاطمه معصومه به دیده احترامی بالغ نگاه نموده اند از جمله در باره مرحوم آیة الله بروجردی نقل شده است که در دوران مرجعیت ایشان، پادشاه وقت عربستان سعودی به کشورمان سفر نموده و قصد داشته است با سفر به شهر مقدس قم با آن مرحوم به عنوان تنها مرجع جهان تشیع دیدار نماید اما ایشان این پیشنهاد را نپذیرفته اند و گفته بودند که پادشاه عربستان اگر به قم بیاید به دیدار من طلبه خواهد آمد اما به زیارت حضرت معصومه نخواهد رفت و این توهین به آن حضرت خواهد بود!.


  
  

 

بازگشت به خود و خدا تنها راه برقراری عدالت اجتماعی

قال علی (علیه السلام): إنّ المسکین رسول الله فمن منعه فقد منع الله و من أعطاه فقد أعطی الله (نهج البلاغه / 294)

حضرت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب(علیه السلام)می فرمایند: فقیرو تهیدست فرستاده خداست، پس هرکس از او دستگیری نکند پس خدا را رد نموده است و هر کس که به او کمک کند، پس به خدا کمک کرده است.

سخن از فقر و تهیدستی در جهان امروز بسیار زیاد است. هر چند واژه فقر و تهیدستی همواره در  طول تاریخ بشر، از جمله  موضوعاتی بوده است که فکرو اندیشه گروه های زیادی را به خود مشغول نموده و بسیاری از انسان ها را به کام مرگ فرو برده است.

آن چه که انگیزه نوشتن این مقاله گردید ، مشاهده تصویری بود که از سال ها پیش، یک نمونه از صد ها نمونه فاجعه خشک سالی و گرسنگی سال های 1993 به بعد در غرب سودان را به تصویر کشیده بود و آن تصویر دختر بچه خرد سالی بود که در حال رفتن به کمپ غذایی سازمان ملل یک کیلومتر آن طرف تر بود و بی رمق بر روی زمین افتاده و لاشخوری در چند قدمی او، در انتظار مرگ وی بوده است تا او را با چنگال های خود بر گرفته و طعمه خود سازد.

 

                                

تصویر بالا در سال 1993میلادی و در زمان خشک سالی سودان گرفته شده است، و دختر بچه قحطی زده و گرسنه ای را نشان می دهد که در حال رفتن به سمت اردوگاه غذایی سازمان ملل در یک کیلو متر آن طرف تر است، لاشخوری نیز در چند قدمی وی انتظار مرگ این کودک بی رمق را می کشد تا ، او را طعمه خود سازد، گفته می شود هیچ کس از جمله عکاسی که این تصویر را گرفته است از سرنوشت این کودک خبری ندارد و بعد ها و پس از انتشار آن، هم خود عکاس و هم مأموران سازمان ملل در جستجوی وی بودند اما متأسفانه اثری از او نیافتند ،

اسلام ضمن این که انسان ها را از فقر و تهیدستی بر حذر داشته است و در برخی از روایات فقر به کفر نزدیک دانسته شده و امام علی ابن ابی طالب( علیه السلام) نیز فرموده اند که چنان چه فقر، مردی بود حتما او را می کشتم، اما در عین حال راه های زیادی را برای ریشه کنی این معضل بزرگ اجتماعی معرفی نموده و تدابیری را نیز برای برقراری عدالت اجتماعی و پیش گیری از مال اندوزی، اتخاذ نموده است.  امام هشتم علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) در حدیثی در باره مال اندوزی می فرمایند: «لا یجتمع المال الابخمس خصال:ببخل شدید و امل طویل و حرص غالب و قطیعة الرحم و ایثار الدنیا علی الآخرة» یعنی مال و ثروت انباشته نمی شود مگر با داشتن پنج صفت،به بخل و خست شدید و آرزوهای دراز و حرص و طمع چیره شونده و قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت.

برای ریشه کنی فقر و نداری از میان جوامع بشری چند چیز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آن ها زکات، صدقه های مستحبی،خمس ، صله رحم، توصیه به سخاوت و مذمت بخل و خست و سایر دستورات دینی است که پیامبر اسلام و اهل بیت پاک آن حضرت، همواره در سیره عملی خود بدان عمل نموده اند و دیگران را نیز در به پا داشتن آن شعایر تشویق نموده اند. همچنین از ابن عباس نقل شده است که هر گاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی نگاه می کردند و از وی خوششان می آمد، پس می پرسیدند که آیا او حرفه ای دارد؟ چنان چه پاسخ می شنیدند که کار و حرفه ای ندارد، می فرمودند که از چشم من افتاد. در باره کار و کوشش و تلاش برای کسب روزی حلال برای خانوده، نیز از امام صادق( علیه السلام) نقل شده است :« الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله» یعنی کسی که برای خانواده خود سختی و زحمت بکشد ، مانند مجاهد در راه خداست. از این رو اگر همه آن چه در اسلام به عنوان دستور العمل برای از بین بردن ریشه های این مشکل اجتماعی ، وارد شده است، از سوی مردم جهان با هر مذهب و عقیده ای، مورد توجه قرار می گرفت ؛ اکنون شاهد فقر و فلاکت وگرسنگی شدید صدها میلیون انسان بی گناه نبودیم. قرن بیستم و پس از آن، قرن حاضر ، دوران شکوفایی علم و صنعت است و بیش از هر زمانی دولت ها و قدرت های سیاسی و اقتصادی با اتکا به پیشرفت های به دست آمده، ذخایر گوناگون زمین را مورد بهره برداری قرار داده اند و دست به استخراج آن چه  که خداوند در درون اعماق زمین به عنوان ودیعه و هدیه ای برای بشریت قرار داده است، زده اند، به گونه ای که طی چند سال اخیر، حتی در برخی از کشور های فقیر آفریقایی مانند چاد، سودان، نیجر، کنگو دموکراتیک و بسیاری از کشور های دیگر قاره فقیر آفریقا، عملیات اکتشاف نفت و سایر مواد معدنی و زیر زمینی، آغاز شده و در برخی از آن ها نتایج خوبی به دست آمده است، به عنوان نمونه در کشور سودان استخراج و تولید نفت از سال 1999 میلادی آغاز شده و اکنون بیش از چهارصد هزار بشکه در روز تولید می گردد که این میزان به تدریج افزایش خواهد یافت، در چاد نیز چند سال است که تولید آن در آن کشور آغاز شده است، در کشور نیجر واقع در غرب آفریقا که جزو فقیرترین کشور های جهان است، نیز اخیرا میدان هایی از این ماده ارزشمند در شمال این کشور کشف و پیش بینی شده است که تا سال 2010 استخراج آن آغاز گردد. به جز نفت، صدها ماده دیگر معدنی که در عمق صد ها متر زیر زمین قرار دارد، نیز از چشم بشر به دور نمانده است و از طریق ماشین آلالت سنگین و پیش رفته، از درون این کره ثروتمند، خارج شده و مورد بهره برداری قرار می گیرد. در آفریقا که بزرگترین معادن الماس را در خود جای داده است نیز نعمت های بزرگ خدادادی و ده ها ماده ارزشمند دیگر، طی دهه های گذشته ، چشمان استعمار نو را به خود خیره نموده است  و در این راستا ، قدرت های سیاسی و کارتل های بزرگ اقتصادی، پس از حدود نیم قرن از استقلال آن ها، همچنان به استعمار و استثمار خود از این قاره مظلوم، ادامه می دهند. متأسفانه در کشور ما ایران به رغم برخی از برنامه های مستند، قاره آفریقا به خوبی معرفی نشده است و چنان چه هر یک از هم وطنان ما به بیشتر کشور های آفریقایی سفر کنند؛ تصورشان از این قاره تغییر خواهد کرد ، تعداد زیادی از کشور های آفریقا در سواحل اقیانوس هند و اطلس واقع شده و  برخی از آن کشور ها نیز دریاچه های آب شیرین را در خود جای داده اند، میزان باران در بسیاری از این کشورها به دلیل شرایط جغرافیایی و قرار گرفتن در خط استوا، بسیار بالا است به گونه ای که برخی از آن ها، نه ماه از سال را، شاهد بارش باران های شدید هستند. بخش های وسیعی از زمین ها در بیشتر کشور های شرق و جنوب و نیز ساحلی آفریقا پوشیده از جنگل است و دارای مناطق سبز و خرم می باشد. به عنوان نمونه 8% از جنگل های کل جهان در کنگو دموکراتیک قرار دارد، اما آن چه که ما معمولا از آفریقا تصور می کنیم، این است که آفریقا ، یک سرزمین خشک و بی آب و علف بوده و مردمانی قحطی زده و گرسنه در انتظار کمک های دیگرانند و یا در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ می باشند! اما در عین حال  فاصله طبقاتی در همه جای آفریقای غیر عربی بسیار وحشتناک است به گونه ای که در صد ناچیزی از ساکنان این قاره درارای ثروت های فراوانی هستند، اما بقیه مردم ، حتی به نان شب محتاجند و چه بسا در روز، نمی توانند حتی یک وعده غذای ساده میل کنند، امید به زندگی معمولا چیزی در حدود پنچاه سال است و کودکان آفریقایی، غالبا از سوء تغذیه رنج می برند و شکم های آنان از این سوء تغذیه شدید، بر آمده شده و بسیاری از آنان حتی از دو تکه لباس نیز برخوردار نیستند ، در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری برخی از کشور های آفریقایی خانه های کاملا گلی و یا کپر های حصیری به چشم می خورد که ساکنان آن ها به سختی می توانند لقمه نانی به دست آورده و شکم خود و سایر اعضای خانواده را سیر کنند.این چیزی بوده است که خود بار ها در مناطق گوناگون آفریقا شاهد آن بوده ام.

 

           

کودکان آفریقایی - نیجر - نیامی

 چنان چه اندکی به آن سوی آفریقا سفر کنیم، وارد هند خواهیم شد، کشوری با جمعتی بیش از یک میلیارد نفر و با سرانه درآمد ناچیز، و دربسیاری از مناطق جمعیتی گرسنه و بی سرپناه، معروف است که در بسیاری از ایالت های این کشور پهناور، بسیارند کسانی که کنار خیابان متولد شده و کنار خیابان زندگی کرده و در همان جا عمر خود را به پایان رسانیده و می میرند، این در حالی است که کسانی که به هند سفر کرده اند، می گویند، حقیقتا بهشت دنیا است و تنوع میوه و انبوه سبزه ها و درختان چشم هر بیننده ای را خیره می سازد. می خواهم در این جا بگویم لازم نیست به آفریقا و هند و چین سفر کنیم و یا به تصویر بالا نگاه کنیم ، کشور ما ایران است، ایرانی سرشار از نعمت های خدادادی، از هر نقطه زرخیز این خاک با برکت، انواع نعمت ها و موهبت های الهی لبریز است و همین نعمت ها است که این خطه را از سایر نقازط جهان متمایز نموده است و در عین حال چشم طمع غرب را وادار به تهدید های فراوان نموده است. این خاک پر برکت، بسیاری از نعمت ها را مانند نفت، انواع خاک های رنگین،انواع سنگ های قیمتی، انواع فلزات، زمین های حاصل خیز، واستعداد های درخشان و مردمی سخت کوش و پر تلاش را در خود جای داده است،اما باز هم با این همه برکات، شاهد فقر و نداری بسیاری از هم وطنانمان هستیم! این پرسشی است که پاسخ به آن، حق هر ایرانی است، باید پرسید که چرا ثروت ها در همه نقاط جهان در انحصار گروه و طیف خاصی قرار دارد؟ در هر صورت نظام اقتصاد جهان، سرمایه داری است و این نا برابری در توزیع ثروت ها، امری طبیعی است و از آفات این نظام نادرست است، اما ما به این نظام، اعتقادی نداریم، همچنان که به نظام پوسیده کمونیستی اعتقاد نداشته و توزیع ثروت ها را به صورت عادلانه و بر اساس موازین اسلامی می پذیریم، اما باید پرسید در بین ما مسلمانان و شیعیان که شخصیت هایی مانند امام علی، را الگو قرار داده ایم، تا چه اندازه این آرزو محقق شده است؟ در همین کشور ما، چه بسیارند کسانی که در انتظار همان سرنوشتند که بسیاری از مردمان قحطی زده نیجر و پیش از آن سودان و اتیوپی و... در انتظار آن بوده و هستند و کرکسهای خون آشام با چنگال های مخوف خود در همین ایران نیز هر آن در انتظارند تا انسان های ضعیف و بی رمقی را طعمه خود سازند و همواره ضعیفان، در همین خطه، طعمه درندگان انسان نما شده و تسلیم نابودی شده اند.

در قرن صنعت و پیشرفت، چه بسیارند در کشورمان خانواده هایی که در هفته، تنها یک وعده و گاهی در ماه یک بار گوشت می خورند و شکمشان را با سویا و سنگدان و پای مرغ و برخی از اسقاط گاو و گوسفند مانند شش آن سیر میکنند، چه بسیارند کسانی که به جای خوردن یک وعده غذای مناسب، همواره حسرت آن را می خورند و فقر و فلاکت خود را در زیر پوشش کرامت و مناعت طبع خود می پوشانند و از دیگران یا نهاد های کمک رسانی و امداد، استمداد نمی کنند. چه بسیارند کسانی که برای رسیدن به آرزوهای خود، در دام باند های بزرگ قاچاق مواد مخدر افتاده و در این رهگذر با مرگ بازی می کنند و چه بسا هیچ گاه آرزوهای آنان محقق نشده و همه آن آرزوهای دور و دراز را با خود به مرگ می برند، چه بسیارند کسانی که برای به دست آوردن چندمیلیون تومان، در دام قاچاق چیان انسان افتاده و تمام هستی خود را نزد افراد خوش گذران در برخی از کشور های منطقه، به حراج گذاشته و به دست خود، حرمت و کرامتی را که خداوند به آنان داده است، با ثمن بخسی به فروش می رسانند، چه بسیارند دختران و پسرانی که برای تهیه جهیزیه و به دست آوردن هزینه ازدواج خود، یکی از کلیه های خود را در معرض فروش گذاشته و در این راه رنج فراوانی را متحمل می شوند و چه بسیارند کسانی که توان پرداخت هزینه های درمان و یا عمل های جراحی سنگین عزیزان خود را نداشته و از آن صرف نظر می کنند و از این رو باید نظاره گر مرگ عزیزان و جگر گوشگان خود باشند. اما در این بین ،افراد زیادی نیز هستند که غرق در رفاهند و از زیادی اموال خود، حتی نمی دانند آن ها را چگونه خرج کنند، و در زندگی آنان فقر و گرسنگی معنا و مفهومی ندارد،آنان حاضرند زندگی و رفاه را با هر بهایی خریداری کنند، هر لباس و غذا و امکاناتی را با هر قیمتی بخرند و هر چه که در فرهنگ رفاه و آسایش مفهوم دارد، با یک ارداه، برایشان مهیا خواهد شد . باید پرسید کجای این با عدالت سازگار است؟،کجای این شیوه زندگی به زندگی پیامبر خدا و برخی از اصحاب وی و خاندان پاکش شباهت دارد؟ پس عدالت را در کجا باید سراغ گرفت و در کجا مفاهیم معنوی را که بر زندگی همه اولیا سایه انداخته، باید جستجو نمود؟ پس تبلور و تجسم مفاهیم صله رحم و ایثار و زکات و خمس و صدقه و محبت و نوع دوستی و سخاوت و انفاق و... را درکجا باید دید؟پس آن عدالتی که که علی ابن ابی طالب(علیه السلام)فدای آن شد، چرا رخ خود را نمی نمایاند؟ آن عدالت ، صفا ، بی آلایشی،ایثار ، بخشش و سخاوت که صفحه زندگی او و فرزندانش را پر نموده، کجاست؟ به نظر اکنون همه این مفاهیم را می توان در لابلای آیات شریفه قرآن و روایات و احادیث وارده از پیامبر خدا و اهل بیت آن حضرت و در تاریخ و سیره آنان، جستجو نمود، اما در جوامع بشری،خیر. نمی خواهیم بگوییم همه این مفاهیم از جامعه ما رخت بر بسته و اثری از آن در سیره و روش ما مسلمانان و شیعیان به چشم نمی خورد، زیرا در همین شرایط نیز افراد خیّر و دلسوزی نیز هستند که همه این مفاهیم را در زندگی خود جامه عمل پوشیده و در دستگیری از ضعیفان و مستمندان، سر از پا نمی شناسند و دقیقا به سیره عملی اولیا پایبندند، اما در عین حال، این میزان، تکافوی فقر و گرسنگی دردآوری که هم اکنون به معضلی فراگیر تبدیل شده است را نمی نماید.

دفع این مشکل تنها به یک چیز بستگی دارد و آن ، بازگشت به هویتی است که پیامبر خدا و خاندان پاکش برای ما با خود به ارمغان آورده اند، بازگشت به چشمه های جوشان عترت و دریاهای لبریز از محبت و مهربانی، بازگشت به مفاهیم معنوی و اخلاق، یعنی بازگشت به سوی خدا ، یعنی بازگشت به سوی خود.

                        ومن الله التوفیق و علیه التکلان

       


  

 

 

نوزدهمین سالروز ارتحال بزرگ مرد قرن بیستم امام خمینی گرامی باد

روز چهاردهم خرداد، یاد آور روز مهمی در تاریخ ایران اسلامی است. در این روز مردی از میان ایرانیان رخت بربست و روح بلندش به عالم ملک و ملکوت پرواز نمود که تاریخ شیعه پس از عصر امامان معصوم، مانند او را تجربه نکرده است. او که از سلاله عترت پاک و از ذریه هفتمین امام معصوم امام موسی کاظم(علیه السلام) بود با نور بیضایی که در پرتو مبارزات و قیامش در جهان بر افروخت، یاد مبارزات و قیام های انبیا و اوصیا را زنده کرد و با دست خالی در برابر فرعون های زمان ایستاد و با توکل بر ذات حضرت احدیت و تکیه بر قدرت میلیونی میلیون ها زن و مرد مبارز ایرانی، بر قدرت های پوشالی و طبل های تو خالی چیره گشت. او از پانزدهم خرداد سال 1342 که نقطه آغازین قیام خونین مردم ایران است تا چهاردهم خرداد 1368 نزدیک به سه دهه، هیچ گاه در برابر امریکا و نوکرانش سر تعظیم فرود نیاورد و همواره چون سروی تنومند و مقاوم و چون کوهی استوار، مبارزات ملت ایران را رهبری نموده و این انقلاب را به ساحل نجات رسانید. آمریکای زخم خورده که بزرگترین هم پیمان و نزدیک ترین نوکر خود را در منطقه از دست داده بود و به دنبال ژاندارم دیگری در منطقه استراتژیک خلیج فارس می گشت ؛ سر انجام دست به دامان حکومت بعث عراق شده و با تحریک آن ، جنگ هشت ساله ایران و عراق آغاز شد. در این جنگ نا برابر که تقریبا همه دولت های اروپایی و نیز عربی در کنار عراق قرار گرفته و از عراق در امور تسلیحاتی،نظامی و مالی، پشتیبانی می کردند و ایران در آن دوران، سخت ترین شرایط را پشت سر می گذاشت، باز هم امام خمینی(رحمة الله علیه)، با صلابت تمام، در برابر همه قدرت ها ایستادگی کرد و هیچ گونه هراسی به دل راه نداد. او از سلاه امام حسین بود و به این دنیای دون دل نبست و در راه آن کمترین تلاشی ننمود. او در مکتب امام علی(علیه السلام) درس خوانده بود وهمچون جدش امیر المؤمنین که در لحظه  ای که بر فرقش شمشیر زهر آلود فرود می آید و می فرماید: "فزت و رب الکعبة" او نیز می گوید با دلی آرام و قلبی مطمئن از خدمت مردمم مرخص و به جایگاه ابدی سفر می کنم.

روحش شاد و یادش جاویدان.


  
  

سوم خرداد روز حماسه ملی

روز دهم اردیبهشت سال 1361 عملیات غرور آفرین بیت المقدس در جنوب کشورمان آغاز گردید، بنده هم مانند بسیاری دیگر از میهن دوستان، همان روز از دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم حکم مأموریت گرفته و به سمت راه آهن قم روانه شدم. برای سفر به اهواز بلیت نشستن در کوپه وجود نداشت اما به صورت سرپایی در قطار به سمت اهواز حرکت نمودم، در قرار گاه،  تعداد زیادی روحانی دیگر نیز منتظر تقسیم شدن و عزیمت به سوی جبهه بودند. در صبح روز یازدهم همه روحانیان و طلاب بین لشکر ها و تیپ ها تقسیم شدند و بنده  به تیپ 21 امام رضا که بعد ها به لشکر تبدیل شد؛ اعزام گردیدم و فردای آن روز به عنوان روحانی گردان الفجر انتخاب شدم، متأسفانه برخی از گردان های این تیپ که در مرحله نخست این عملیات  به عنوان خط شکن در کرخه نور وارد عمل شده بودند با شکست مواجه شده و بین 30 تا 80% متلاشی شده بودند و گفته می شد که به دلیل تخریب پل روی کرخه نور، زخمی ها و جنازه شهدا در همان منطقه باقی مانده است، از این رو برخی از گردان های این تیپ به عنوان پشتیبان در خطوط مقدم حضو.ر پیدا می کردند. در آن روزها تجهیز یک سپاه در برابر ارتش تا به دندان مسلح عراق که تقریبا همه کشور های عربی و قدرتهای بزرگ غربی از نظر مالی و تسلیحاتی و نیز نیروی انسانی به آن کمک می نمودند کاری آسان نبود، برای رزمندگان ما حتی تهیه لباس در آن شرایط سخت می نمود، از این روبنده هنگامی که برای دریافت لباس رزمی مراجعه نمودم تنها توانستم یک دست لباس مستعمل رنگ باخته ای به دست آورم ، هرچند تسلیحات دیگر مانند یک قبضه اسلحه کلاشینکف و سرنیزه و سایر تجهیزات به این جانب تحویل گردید و چند قبضه نارنجک نیز پس از عزیمت به منطقه جنگی در همان منطقه پیدا نموده و در جای نارنجک ها در فانسخه ام قرار دادم. دو روز پس از استقرار در محل تیپ که مقر آن در شرکت کاتر پیلار در جاده  اهواز- خرمشهر بود به منقطه جنگی اعزام شدیم در عصر آن روز نبرد سختی به صورت تبادل آتش خمپاره و آتش بار های سبک صورت گرفت و هلی کوپتر های خودی چندین بار از پشت خاک ریز ها و در ارتفاع دو سه متری زمین مواضع دشمن بعثی را مورد هدف قرار می دادند. در آن روز فرمانده گردان ما که بیرون از سنگر بود مجروح و به پشت خط منتقل گردید. فردای آن روز به دلیل شدت درگیری ها عراقی ها از آن منطقه عقب نشینی کردند و بخشی از جاده خرمشهر  از دست آنان آزاد گردید. و ما به منطقه دیگری در کنار جاده خرمشهر عزیمت نمودیم.جاده خرمشهر در فاصله ده پانزده متری ما و حدود 150 متری عراقی ها قرار داشت و طبیعتا امکان بالا رفتن بر روی جاده به دلیل تیر رس بودن آن وجود نداشت و سنگر ها نیز در آن منطقه به دلیل موقت بودن، از استحکامی برخوردار نبود به نحوی که یک بار هنگامی که یکی از هواپیماهای عراقی از بمب خوشه ای استفاده کرد؛ رزمندگان از آن منطقه با وانت و یا پیاده از زیر بمب ها فرار کردند. پس از دو سه روز ، یک شب عراقی ها سر و صدای زیادی می کردند و صبح که برای نماز بیدار شدیم، متوجه فرار آنان از آن منطقه شدیم و اوایل صبح بود که یکی از رزمندگان با موتور سیکلت آمد و با خوشحالی زاید الوصف خبر از آزادی بخش های زیادی از جاده خرمشهر داد و رزمندگان یکی یکی درسنگر های عراقی ها  به منظور به دست آوردن غنایم بر جای مانده جستجو می نمودند، به یاد دارم که راننده یکی از تانک های عراقی که به سوی ما در حال حرکت بوده مورد اصابت گلوله رزمندگان قرار گرفته و در همان تانک در کنار جاده خرمشهر باقی مانده بود و عراقی ها نتوانسته بودند وی را منتقل کنند در همان ساعات نخست آن روز بنده عکسی از جنازه این عراقی در تانک گرفتم که هنوز هم این عکس را نگه داشته ام خوب همه رزمندگان و مردم به یاد دارند که نیروهای عراقی در اطراف جاده خرمشهر و سایر مناطق جنگی به ویژه در جنوب آب انداخته و رفت و آمد را سخت نموده بودند و همین برکه ها به عنوان محل غسل و استحمام رزمندگان مورد استفاده قرار می گرفت، پس از دو سه روز به منطقه شلمچه در حد فاصل ایستگاه حسینیه و پاسگاه زید عراق مستقر شدیم ، دشمن بعثی که انگیزه ای برای ادامه اشغال خاک ما نداشت و از سویی حرکت سریع و متهورانه رزمندگان اسلام آنان را غافل گیر گرده و رعب و وحشت در تمام وجودشان نقش بسته بود،به تدریج از مناطق اشغالی عقب نشینی می کرد و آن منطقه که تا چند روز پیش از آن، مرکز دود و آتش  بود، اما اکنون به فضایی آرام تبدیل شده بود به گونه ای که نیروهای گردان ما مکانی را برای برگزاری نماز جماعت تمیز و آماده نمودند.تنها حرکتی که در آن چند روز از عراقی ها مشاهده می شد، بمباران های هوایی هواپیماهای عراقی بود که هر ده تا پانزده دقیقه یک بار، آن منطقه را در ارتفاع بسیار بالا مورد هدف قرار می دادند و متأسفانه آن منطقه از پدافند قوی برخوردار نبود و تنها یک قبضه دوشیکا متعلق به تیپ 37 زرهی در این خط وجود داشت که  برد آن بسیار کمتر از ارتفاع هواپیماهای یاد شده بود. به یاد دارم یک بار که هواپیمای عراقی برای بمباران آمده بود از سنگر خارج شده و با رگبار کلاشینکف ، به سمت آن تیر اندازی نمودم که فرمانده گردانمان فریاد زد فلانی نزن فایده ندارد و من گفتم می دانم اما با این کار عقده ام را که می توانم خالی کنم. خوب من در این گردان امام جماعت هم بودم ویک بار هم یادم است وقت ظهر آماده بستن نماز بودیم که همان لحظه صدای هواپیمای عراقی آمد و رزمندگان اشاره کردند که چند لحظه بستن نماز را به تأخیر بیاندازم.

در روز بیست و سوم اردیبهشت یک روز نزدیک ظهر که برای اقامه نماز ظهر و عصر و ناهار آماده می شدیم چند فروند هواپیمای عراقی تمام  منطقه و سنگر های کنار خاک ریز ها را بمباران نموده و تعداد زیادی از همرزمان ما به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. سنگر ما نیز تخریب شد و پس از فرو نشستن گرد و خاک، به بیرون دویدم تا سراغ زخمی ها و شهدا بروم که یکی از همرزمان صدا زد از دستت خون می آید و دیگری گفت از پایت نیز خون می آید و امداد گرهای هلال احمر روی زخم را بستند و من قصد رفتن به عقب را نیز نداشتم امام آنان گفتند خطر بیماری کزاز دارد و باید حتما به بهداری تیپ 37 زرهی در کنار ایستگاه حسینیه بروم. به آنجا که منتقل شدم آنان نیز گفتند باید با مجروحان دیگر با هلی کوپتر به اهواز اعزام شویم. به این ترتیب به اهواز منتقل شده و پس از یک روز از بیمارستان شرکت نفت اهواز مرخص شده و به محل تیپ بازگشتم،اما هنگامی که از بالای خودرو به پایین پریدم متاسفانه انگشت شصت پای راستم آسیب زیادی دید که هنوز هم اثر آن باقی است و همین مشکل بنده را از شرکت در ادامه عملیات باز داشت و به قم بازگشتم . خوشبختانه عملیات بیت المقدس در کمتر از یک ماه یعنی بیست و سه چهار روز به همه اهداف از پیش تعیین شده رسید و در روز سوم خرداد ماه سال 1361 حماسه ای جاویدان در تاریخ مبارزات ملت ایران ثبت گردید و خرمشهر که مدتی به خونین شهر تبدیل شده بود  در این صبح خجسته پیروزی به هویت پیشین خود یعنی خرمشهر باز گشت. امیدوارم از این نقل خاطره خوشتان آمده باشد.

این روز بزرگ بر رهبر معظم انقلاب، خانواده های شهدا و ایثار گران و همه ملت ایران مبارک باد


  
  

خدایا من آن بنده ای هستم که جان خود را به گناه و نافرمانی تو آلوده ساختم و امروز پرونده سنگین اعمال ناشایستم را پیش رو دارم.

خدایا! این بنده که همه عمرش را با نافرمانی و غفلت از یاد تو سپری نمود؛ چگونه می تواند به سوی تو باز گردد؟

خدایا! این بنده در همه دوران عمر خود که می توانست، از فرصت های گرانبهایش در راه خشنودی تو و خلق تو استفاده نماید؛ از تو دوری جست و لحظه لحظه آن را فدای آمال و آرزوهای بی ارزش مادی نمود. او به دیگران حسادت ورزید، غیبت نمود، تهمت زد، دروغ گفت، تمسخر و استهزا کرد، دچار کبر و نخوت و خود بزرگ بینی گردید، مستی جوانی و مال و مقام بر او چیره گشت، از تهیدستان و مستمندان دستگیری نکرد، به یاری نیازمندان نشتافت، توهمات بی اساس در درونش جوانه زد، رشد کرد؛، و او را از عقل و منطق، دور ساخت، از نعمت هایی که در اختیارش گذاشتی به بد ترین شکل استفاده نمود، از چشم و گوش و زبان خود در راه نافرمانی تو و اطاعت از شیطان نفس، بهره برد و در لجن زار های گناه و معصیت غوطه ور شد و بدان چه در فرهنگ دین تو به پلیدی معروف بود، توجه کرد و هر چند از پلیدی و نجاسات ظاهری بیزار و گریزان بود و هر هفته بارها بدن و لباس های خود را شستشو می داد و به نظافت و طهارت ظاهر خود اهتمامی ویژه داشت، اما  از طهارت و پاکی باطن غفلت نمود و دل و جان خویش را در معرض بد ترین پلیدی ها قرار داد و خود را در انبوهی از پلیدی ها انداخت، پلیدی هایی که همواره اولیای تو ازآن گریزان بوده و بوی تعفن آن ها، باعث دوری آن بزرگوران و مقربین درگاهت از آن ها شده است.

خدایا! این بنده سرا پا تقصیر، برای نماز و عبادت، تساهل نمود و وظایف دینی خود را یا بر پا نداشت و یا آن ها را سبک شمرد، چنان چه علم و دانشی کسب نمود، آن را با عمل زینت نبخشید و بدان چه می دانست؛ جامه عمل نپوشید، اعمال خود را با ریا و خود نمایی بر باد فنا داد و در حقیقت عمر خود را بر باد فنا داد و چون که به هیچ و پوچ وابسته شد، اکنون در فرهنگ عمر و زندگی خود، هیچ است و تهیدستی و بیچارگی همه وجود اوست.

خدایا ! ما از کتاب و فرهنگ زلالی که از پیامبر و خاندان پاک او و گروهی از یاران آنان، به یادگار مانده است حقیقتی را فرا گرفته ایم که در این فرهنگ ناب، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و این حقیقت، بابی و دری است که بر روی هر انسان گناه کار و فریب خورده ای باز شده است و آن چیزی جز باب توبه نیست، اما توبه ای که همراه با وصف نصوح باشد.

خدایا ! اینک ما بندگان نادان که عمری در برابر شیطان انقیاد نموده و به خواسته های شیطان نفس پاسخ مثبت داده ایم، و در یک کلام، بیماری مرگبار گناه و نافرمانی در همه وجودمان ریشه دوانیده و جان ما را به مرداری مبدل ساخته است، اکنون آماده ایم تا خود را با داروی مطمئن توبه مداوا کنیم،چه اینکه پیامبر بزرگوارت فرموده است: «لکل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار» برای هر دردی درمانی است و درمان گناه و معصیت، استغفار است . اکنون ما می خواهیم از درب توبه بر تو وارد شویم اما نمی دانیم آیا در این تصمیم، ثابت قدم خواهیم بود، آیا شیطان  قسم خورده ای که پس از رانده شدن از درگاه تو، به عزت و جلالت سوگند یاد نموده است، تا همه نسل آدم را گمراه سازد، خواهد گذاشت تا ما به سلامت از دروازه توبه، وارد شهر رحمت و آمرزش تو گردیم؟ آیا ما می توانیم در جرگه بندگان مخلص تو قرار بگیریم تا شیطان ها را  به حریم خود راه نداده و از شر آن ها در امان باشیم؟ آیا ما در توبه خود راستگو و ثابت قدمیم و یا این که استغفار و توبه ما چیزی جز لقلقه زبان ما نیست و در سر هوای دیگری داریم؟ خدایا ولی تو امام هشتم ما علی ابن موسی الرضا( علیه السلام) می فرماید: «من استغفر الله بلسانه و لم یندم بقلبه فقد استهزء بنفسه» خدایا نکند که ما نیز با زبان توبه نماییم اما در دل، از گذشته تاریک خود پشیمان نباشیم و آنگاه خود را به مسخره گرفته باشیم!

خدایا! از تو می خواهیم به همه ما توفیق دهی تا پس از شناخت درست از نادرست و حق از باطل و راه از چاه، راهی را در زندگانی کوتاه دنیا انتخاب نماییم که پیامبران و اولیای تو انتخاب نمودند و ما را نیز بدان راه فرا خواندند.

خدایا آفتاب عمر کوتاه بسیاری از ما به لب بام رسیده و یا بسیار کوتاه خواهد بود ولی ستاره بخت ما در آسمان عفو و گذشت تو طلوع خواهد نمود،خدایا! به ما بینوایانی که ما را یارای رنج ناچیز دنیا نیست، در برابر رنج ها و عذاب های سخت و طاقت فرسای آخرت ترحم فرما و در دریای کرم و رحمت خود ما را از آلودگی های گناه و معصیت، پاک گردان و بر توفیق ما در راه به دست آوردن مفاخر معنوی و دوستی با تو بیافزای. آمین

 



 

به نام خدا

پروردگارا! این بنده در این دنیای دون و بی ارزش، معنی و مفهوم عشق تو را نفهمید و به آن چه در قاموس آیین تو، به دلیل بی ارزشی به حراج گذاشته شده بود؛ دل بست،
خدایا! من بنده ای هستم که به آن چه دادی بسنده نکردم و به آن چه در دست دیگران بود نه غبطه خوردم  بلکه حسادت ورزیدم، خدایا! من به دنیای بی ارزشی که در نظر اولیایت از گوشت مردار و نجاست و پلیدی پست تر بوده است، دل بستم و  در این دار فانی قصد اقامت نمودم غافل از این که این جهان تنها گذر گاهی کوتاه و راهی پایان پذیر است و مقصد و منزل نهایی، جهانی دیگر است که از نظر زمان در حساب نگنجد و پایانی ندارد؛ اما من غافل و فریب خورده چنین انگاشتم که این دنیا منزل و مأوای همیشگی است و در به دست آوردن کالایی بیشتر از این خانه ویرانه، مانند دیگران گوی سبقت ربودم و از هیج کاری برای افزودن سهم خود از این سرای فناپذیر دریغ نکردم.
خدایا! من نمی دانم چگونه می توانم به باطن و معنی واقعی سیره و رفتار و گفتار بزرگان و اولیای دینت برسم.آن جا که آخرین پیامبرت که گل سرسبد چهان آفرینش است و درجایگاه و منزلت، از مقرب ترین فرشتگانت به تو نزدیک ترست اما از عمر و زندگانی در این جهان تنها 63  بهره برده و از لذت ها و راحتی و آسایش در این دیار، به کمترین اکتفا نموده و زیستن در جهانی دیگر و در جوارت را بر زندگانی  این جهان برتری داده و بی درنگ از مرگ و مردن و وداع این جهان استقبال می کند  و به جهان باقی می شتابد؛ اما پس از او، گروهی از امت نوپای اسلامی به جای سپردن زمام امور به کسانی  که از شایستگی بیشتری برخوردار هستند، خود  به این جهان و مقام و خلافت در آن دل خوش  داشته و حتی بر خاندان پیامبرشان جفا روا می دارند.
خدایا! اینک ولی مخلصت و جانشین بر حق پیامبرت ، امیر مؤمنان،  در خانه می نشیند و نظاره گر مصیبت هایی است که همچون کابوسی خواب خوش امت پیامبرت را بر هم می زند و به آتشی تبدیل می شود که در نهایت خیمه های فرزندان بی گناه او را در کربلا، می سوزاند، اما همین علی است که از این دنیای دون فاصله می گیرد و دیگران را از آن بر حذر می دارد و هم اوست که چون معلم و مولای خود رسول برحق اسلام، این دنیا را به عنوان مرداری در ذات و قلب خود شناخته و از بوی تعفن این مردار همواره گریخته است و در گفتار و رفتار خود، آن را از استخوان بی گوشت خوک در دست مبتلای به بیماری خوره، بی ارزش تر دانسته است و به آن فرموده است که سراغ دیگری رود و خود را به دیگری بنمایاند، زیرا آن حضرت،آن را  سه طلاقه نموده  و راهی برای بازگشت  به آن برای خود جای نگذاشته است؛ و هم اوست که به ابن عباس می فرماید: این ریاست و خلافت از کفش پینه خورده و کهنه او بی ارزش تر است.

خدایا! ما که بنا به زعم خود از بندگان تو و از پیروان این نور های تابناک تو بر تارک بشریت هستیم؛ پس چه شد که جلوه ای از آن نور های پاک بر سرزمین دل های ما نتابید و تاریکی جان ما را نورانی نکرد؟ خدایا! پیامبرانت و جانشینان آنان به ویژه جانشینان برحق آخرین فرستاده تو، چشمه های گوارای معرفت و ایمانند؛ اما ما بندگان گمراه تو دل های تشنه خود  را با  زلال آن، سیراب نکردیم و به  سراب های دروغین روی آوردیم و برای کسب این جهان به جز تو روی زدیم و ثنا گفتیم و به سوی غیر تو چشم دوختیم و دست مدد دراز نمودیم.

خدایا ! با این حال باز هم در این گمراهی استواریم و بیم آن داریم که همه پل های پشت سر خود را ویران نموده باشیم و راهی برای بازگشت به سویت بر جای نگذاشته باشیم، زیرا از یکی از اولیایت شنیدیم که فرموده است : «اتقّ الله بعض التقی وإن قلّ و اجعل بینکم و بین الله سترا و إن رق» یعنی: از خدا بترسید و بخشی از تقوا را مراعات کنید هر چند کم باشد و بین خود و خدای خود پرده ای قرار دهید هر چند نازک باشد.
خدایا نمی دانیم آیا همه راه ها را به روی خود بستیم و راهی برای آْشتی با تو نگذاشتیم تا از آن رهگذر بر تو وارد شویم؟
خدایا! ما از تو نترسیدیم و هیچ پرده ای بین خود و تو قرار نداده و آشکارا به آلودگی گناه، جان خود را آلوده ساختیم و اینک به لطف بی پایانت به شدت نیازمندیم و این باران رحمت و آمرزش توست که جان های پژمرده ما را طراوت می بخشد و دل های مرده ما را زنده و درد های درون ما را شفا خواهد ساخت، زیرا آخرین فرستاده تو می فرماید:« لکل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار» یعنی هر دردی را درمان است و درمان گناهان، استغفار است.

پروردگارا ! روزنه ای از مشکوة لا یزال نور تو را در کجا سراغ گیرم تا در پرتو آن به سوی خورشید درخشان عشق و دوستی تو نایل آییم و بسوزیم و در تو ذوب گردیم، همچنان که اولیایت چنین شدند؟

خدایا! ما در دریای طوفانی اندیشه ها و رفتار های ستم گرانه و امواج بی ایمانی گرفتار  آمده ایم و به کشتی نجاتی نیازمندیم تا ما را به ساحل نجات رساند، خدایا! از پیامبرت شنیدیم که اهل بیت آن حضرت مانند کشتی نوح هستند، و هر کس بر آن سوار شود نجات یابد  و هر کس از آن فاصله گیرد، نابود شود. خدایا تو را به حق همان کشتی نجات یعنی خاندان پاک پیامبرت (علیهم السلام) ما را به سمت و سوی آن کشتی رهنمون ساز و بین ما و آن ستارگان تابناک در دنیا و آخرت، جدایی میانداز. آمین.

 


87/1/16::: 11:4 ع
نظر()
  

"مناجات نامه"    

به نام خدا

پروردگارا! این بنده در این دنیای دون و بی ارزش، معنی و مفهوم عشق تو را نفهمید و به آن چه در قاموس آیین تو، به دلیل بی ارزشی به حراج گذاشته شده بود؛ دل بست،
خدایا! من بنده ای هستم که به آن چه دادی بسنده نکردم و به آن چه در دست دیگران بود نه غبطه خوردم  بلکه حسادت ورزیدم، خدایا! من به دنیای بی ارزشی که در نظر اولیایت از گوشت مردار و نجاست و پلیدی پست تر بوده است، دل بستم و  در این دار فانی قصد اقامت نمودم غافل از این که این جهان تنها گذر گاهی کوتاه و راهی پایان پذیر است و مقصد و منزل نهایی، جهانی دیگر است که از نظر زمان در حساب نگنجد و پایانی ندارد؛ اما من غافل و فریب خورده چنین انگاشتم که این دنیا منزل و مأوای همیشگی است و در به دست آوردن کالایی بیشتر از این خانه ویرانه، مانند دیگران گوی سبقت ربودم و از هیج کاری برای افزودن سهم خود از این سرای فناپذیر دریغ نکردم.
خدایا! من نمی دانم چگونه می توانم به باطن و معنی واقعی سیره و رفتار و گفتار بزرگان و اولیای دینت برسم. آن جا که آخرین پیامبرت که گل سرسبد چهان آفرینش است و درجایگاه و منزلت، از مقرب ترین فرشتگانت به تو نزدیک ترست اما از عمر و زندگانی در این جهان تنها 63  بهره برده و از لذت ها و راحتی و آسایش در این دیار، به کمترین اکتفا نموده و زیستن در جهانی دیگر و در جوارت را بر زندگانی  این جهان برتری داده و بی درنگ از مرگ و مردن و وداع این جهان استقبال می کند  و به جهان باقی می شتابد؛ اما پس از او، گروهی از امت نوپای اسلامی به جای سپردن زمام امور به کسانی  که از شایستگی بیشتری برخوردار هستند، خود  به این جهان و مقام و خلافت در آن دل خوش  داشته و حتی بر خاندان پیامبرشان جفا روا می دارند.
خدایا! اینک ولی مخلصت و جانشین بر حق پیامبرت ، امیر مؤمنان،  در خانه می نشیند و نظاره گر مصیبت هایی است که همچون کابوسی خواب خوش امت پیامبرت را بر هم می زند و به آتشی تبدیل می شود که در نهایت خیمه های فرزندان بی گناه او را در کربلا، می سوزاند، اما همین علی است که از این دنیای دون فاصله می گیرد و دیگران را از آن بر حذر می دارد و هم اوست که چون معلم و مولای خود رسول برحق اسلام، این دنیا را به عنوان مرداری در ذات و قلب خود شناخته و از بوی تعفن این مردار همواره گریخته است و در گفتار و رفتار خود، آن را از استخوان بی گوشت خوک در دست مبتلای به بیماری خوره، بی ارزش تر دانسته است و به آن فرموده است که سراغ دیگری رود و خود را به دیگری بنمایاند، زیرا آن حضرت،آن را  سه طلاقه نموده  و راهی برای بازگشت  به آن برای خود جای نگذاشته است؛ و هم اوست که به ابن عباس می فرماید: این ریاست و خلافت از کفش پینه خورده و کهنه او بی ارزش تر است.

خدایا! ما که بنا به زعم خود از بندگان تو و از پیروان این نور های تابناک تو بر تارک بشریت هستیم؛ پس چه شد که جلوه ای از آن نور های پاک بر سرزمین دل های ما نتابید و تاریکی جان ما را نورانی نکرد؟ خدایا! پیامبرانت و جانشینان آنان به ویژه جانشینان برحق آخرین فرستاده تو، چشمه های گوارای معرفت و ایمانند؛ اما ما بندگان گمراه تو دل های تشنه خود  را با  زلال آن، سیراب نکردیم و به  سراب های دروغین روی آوردیم و برای کسب این جهان به جز تو روی زدیم و ثنا گفتیم و به سوی غیر تو چشم دوختیم و دست مدد دراز نمودیم.

خدایا ! با این حال باز هم در این گمراهی استواریم و بیم آن داریم که همه پل های پشت سر خود را ویران نموده باشیم و راهی برای بازگشت به سویت بر جای نگذاشته باشیم، زیرا از یکی از اولیایت شنیدیم که فرموده است : «اتقّ الله بعض التقی وإن قلّ و اجعل بینکم و بین الله سترا و إن رق» یعنی: از خدا بترسید و بخشی از تقوا را مراعات کنید هر چند کم باشد و بین خود و خدای خود پرده ای قرار دهید هر چند نازک باشد.
خدایا نمی دانیم آیا همه راه ها را به روی خود بستیم و راهی برای آْشتی با تو نگذاشتیم تا از آن رهگذر بر تو وارد شویم؟
خدایا! ما از تو نترسیدیم و هیچ پرده ای بین خود و تو قرار نداده و آشکارا به آلودگی گناه، جان خود را آلوده ساختیم و اینک به لطف بی پایانت به شدت نیازمندیم و این باران رحمت و آمرزش توست که جان های پژمرده ما را طراوت می بخشد و دل های مرده ما را زنده و درد های درون ما را شفا خواهد ساخت، زیرا آخرین فرستاده تو می فرماید:« لکل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار» یعنی هر دردی را درمان است و درمان گناهان، استغفار است.

پروردگارا ! روزنه ای از مشکوة لا یزال نور تو را در کجا سراغ گیرم تا در پرتو آن به سوی خورشید درخشان عشق و دوستی تو نایل آییم و بسوزیم و در تو ذوب گردیم، همچنان که اولیایت چنین شدند؟

خدایا! ما در دریای طوفانی اندیشه ها و رفتار های ستم گرانه و امواج بی ایمانی گرفتار  آمده ایم و به کشتی نجاتی نیازمندیم تا ما را به ساحل نجات رساند، خدایا! از پیامبرت شنیدیم که اهل بیت آن حضرت مانند کشتی نوح هستند، و هر کس بر آن سوار شود نجات یابد  و هر کس از آن فاصله گیرد، نابود شود. خدایا تو را به حق همان کشتی نجات یعنی خاندان پاک پیامبرت (علیهم السلام) ما را به سمت و سوی آن کشتی رهنمون ساز و بین ما و آن ستارگان تابناک در دنیا و آخرت، جدایی میانداز. آمین.

 


87/1/15::: 1:39 ع
نظر()
  

عاشورا

 عاشورایی دیگر  حلول کرد ودل و جانمان را در طبقی از اخلاص  وعشق و محبت گذاشته و دو دستی تقدیم صاحب این شب و روز می نماییم . امشب شیعیان و دوستداران خاندان پاک پیامبر خدا حال و هوای دیگری دارند . گویا سپاه عشاق پس از حدود  هزار و چهارصد سال رویاروی سپاه تا به دندان مسلح یزیدیان صف آرایی می کند . گویا سربازان فداکار و از جان گذشته امام برحق حسین ابن علی در انتظار نوشیدن شیرین ترین و گوارا ترین شربت یعنی شهادت در راه خدا لحظه شماری کرده و در تاریکی شب هنگامی که امام و حجت خدا بیعت را از آنان بر می دارد و از آنان می خواهد بدون شرمندگی از تاریکی شب استفاده کرده و خود را از مرگ حتمی نجات دهند ، اما آنان بر عزم راسخ خود اصرار ورزیده و بر میثاق خونین  با امام خود تأکید می ورزند .

اینک حسین عزیز فاطمه در گوشه میدان ایستاده و ندای هل من ناصر او ما را پس از چهارده قرن ، به یاری می طلبد. اینک مرد وزن و کودک و سیاه وسفید ، در بیابان کربلا ، بزرگترین حماسه جاویدان تاریخ را رقم زدند.

اینک  مسلم بن عوسجه در بازار کوفه می خواهد حنا بخرد اما حبیب بن مظاهر به دنبال وی گویا در دل و زبان حال به مسلم می گوید تو را دیگر نیازی به حنا نیست وآخرین حنای تو در کربلای حسین ، سر ورویت را خضاب خواهد کرد. وآن حنای خونی است که در اوج عشق به حسین فوران می نماید؛ رنگ آن حنا تا روز قیامت و تا ورود به باغ های سبز وخرم بهشت باقی خواهد ماند.

اینک بریر بن خضیر ، آن پیر مرد جوانمرد همدانی در شب عاشورا به شوخی ومزاح می پردازد کاری که هیچ گاه در عمرش نکرده  و در این باره می گوید : این نیست جز به خاطر مقامی که فردا در انتظار من است .

اینک  قاسم نوجوان ، مرگ را در کام خود شـــیرین تر از شهد عسل می داند وبی باکانه به حجـــله گاه خونــین خویـــش می شتابد

اینک طبل جنگی نابرابر بین سپاه تا دندان مسلح کفر و سپاه غریب اما استوار و پایدار حسین ، پسر پیامبر خدا ، در سرزمین کربلا نواخته می شود و از هرسو لشکر گاه وخیمه گاه سپاه اسلام مورد هجوم دیوان زمان قرار می گیرد.

اینک فریاد العطش زنان وکودکانی در این صحرا به گوش میرسد که آب ، مهر مادرشان بوده و زمان ومکان با اذن الهی تحت امر پدران آنان بوده است  .

اینک حر آزاده آن فرمانده سپاه هزار نفری دشمن ،که باور نداشت این کوفیان یزیدی تا این اندازه روی فرعونیان را سفید کنند و در کشتن فرزند پیامبرشان گوی سبقت بربایند ؛ یک پای خود را لب بهشت وپای دیگر را لب جهنم سوزان خشم الهی می بیند و با  توبه و انابه و خجلت و شرمندگی در پیشگاه حسین (علیه السلام ) حضور می یابد و حسین که کریم فرزند کریم است او را با آغوش باز استقبال می کند  و سر انجام با خون پیشانی خویش بهشت را خریداری می کند.در گوشه میدان جنگ خون سر وپیشانی حر ،پرده ای بر چشمان وی نهاده ومجروح بر زمین افتاده ، اما ناگاه احســـاس آرامش و راحتی می کند ، از لابلای خاک و خونهای بسته، چشــم می گشاید و می بیند ســـر در دامان ولایت دارد. آن جاست که امام حســـین (علیه السلام ) مدال جاویدان افتخار به حر می دهند و آن دستمالی است که امام بر پیشانی خونین حر می بندد. مدالی که تا روز قیامت بر پیشانی آن شهید آزاده می درخشد.

اینک علی اکبر دلاور ، جوانی که شبیه ترین مردم به پیامبر خدا و میوه دل حسین است ؛ اجازه میدان می خواهد و حسین فاطمه پس از نگاهی عمیق به چهره دلربای او ، وی را روانه میدان می کند  و پس از جنگی نمایان برای شربتی از آب نزد پدر می آید اما پدر از او تشنه تر می فرماید : به زودی به دست جد بزرگوارت سیراب خواهی شد و پس از لحظاتی صدای اکبر جوانش را می شنود که با او خدا حافظی می کند .

اینک عباس دلاور به جای رفتن به میدان ، مشک در دست روانه فرات گردیده تا به وعده خود ، جامه عمل  بپوشاند و دل های کودکان تشنه لب  را سیراب نماید . اینک حسین  با چشم خود می بیند سرو بلند باغ ولایت و درخت تنومند امید و آرزویش یعنی عباس با وفایش با دست های جدا شده بر زمین  افتاده وبرادر را به فریاد می طلبد.

اینک امام حسین می بیند باغ وبستان کربلاییها  خزانی زود رس نموده  و گل های بنی هاشم پر پر گردیده و مرغ جان بهشتیان ، به سوی جنات خلد ، پرواز نموده است.

اینک همه کبوتران مهاجر حرم ملک و ملکوت رفتند و این حسین غریب است که در میان خیل دشمن قرار دارد.

اینک او برای وداع آخر به میان اهل حرم آمده و صدا می زند ( یا زینب یا ام کلثوم یا سکینه علیکن منی السلام. ) امام به خیمه تنها بازمانده ولایت یعنی امام سجاد می آید تا با بیمار  کربلا نیز خدا حافظی کند . امام سجاد از سر انجام کار با دشمن می پرسد وامام حسین می فرماید فرجام کار به جنگ مبدل گشت . امام اضافه می کند قصد رفتن به میدان دارد وامام سجاد می پرسد مگر یاران شما کجایند که شما به میدان می روید ؟ مگر حبیب بن مظاهر کجاست مگر زهیر و بریر و مسلم بن عوسجه کجاست ومگر ...

واینک امام حسین خبر از شهادت آنان می دهد و امام سجاد می پرسد مگر عمو هایم کجایند که شما میدان می روید و امام پاسخ می دهد شهید شدند. مگر برادرم علی اکبر و عمویم عباس چه شده که شما میدان می روید ؟ وامام پاسخ می دهد : فرزندم ! همین قدر بگویم که غیر از من و تو در این خیمه گاه مردی باقی نمانده وهمه شهید شدند.

اینک امام سجاد با شنیدن این اخبار تلخ می بیند مولایش غریب وتنهاست . می بیند فرزند نبی مصطفی و علی مرتضی و ام ابیها ، غریبانه به میدان می رود .

اینک امام سجاد  از عمه اش زینب ، شمشیر و عصا می طلبد! و عمه می پرسد شمشیر و عصا برای چه ؟ شما که بیمارید و امام سجاد می گوید مگر نمی بینی حجت و ولی خدا تنها و بی کس  مانده . می خواهم بر عصا تکیه زنم و با شمشیر از حجت الهی دفاع نمایم .

اینک حسین طفل شش ماهه علی اصغر را بر دست دارد تا با او هم وداع کند اما می بیند تشنگی او را پژمرده نموده ، برای اندکی آب او را به دشمن می نمایاند ودر ضمن سخن با آنان می فرماید « اما ترونه کیف یتلظی عطشا »  ودشمن بی رحم با نوک تیر جفا برای همیشه علی اصغر را سیراب می کند .

اینک  حسین ، عزیز دل علی و فاطمه و پاره تن پیامبر خدا  نیز با ایمان و نیرو و شجاعتی که از پدر و جدش به ارث برده روانه میدان می شود اما دشمن که از برق شمشیرش در هراس است به او اجازه نبرد تن به تن نمی دهد زیرا می داند خون علی در بدن اوست از این رو دست به حمله دسته جمعی می زند ! اینک تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار دارد  ،  اینک حسین غریب و تنها  در محاصره دشمن است و هر کس با هر آن چه در دست دارد به حسین می تازد . اینک بنی امیه و بنی مروان و آل زیاد و  آزاد شدگان صدر اسلام و خوارج ، انتقام پدران و اجداد خود را که به دست امام علی و پیامبر خدا ، کشته شده اند ؛ می گیرند 

اینک دشمن از نزدیک شدن به حسین عزیز زهرا که دهها زخم در بدن دارد و از عطش جگرش می سوزد در هراس است ، می خواهد او را بیازماید کسی می گوید ای حسین در چه فکری دشمن به خیمه ها حمله ور شده است ! اما این حسین بی تاب و طاقت به صورت خیز حرکت می نماید اما نمی تواند  قدم بردارد و این جاست که پیام معروف خود را به دشمن می گوید " ویلکم یا شیعة آل ابی سفیان إن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحرارا فی دنیاکم " وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید دست کم در دنیا آزاده باشید .

اینک حسین نور چشم رسول خدا در گودال قلتگاه بر زمین افتاده و همه وجودش را زخم و خون فرا گرفته ناگاه احساس سنگینی بر روی سینه خود می نماید ، از لابلای خاک و خون های بسته بر سر و رویش چشم می گشاید می بیند شمر لعین بر روی سینه او  نشسته تا سر از تن ولی خدا جدا سازد . اینک سر از تن ولی حق جدا شده است ، اما سرو بلند قامت ولایت و درخت تنومند امامت در تاریخ بشریت بر انسان های آزاده سایه افکنده و خون پاک این شهید جاوید تاریخ درخت پژمرده دین خدا را  آبیاری کرده است . 

اینک زینب  نماز شب را در این شام سیاه  ، نشسته می خواند وامام سجاد (علیه السلام ) از عمه داغدار می پرسند : چرا نماز را نشسته می خوانید و عمه پاسخ می دهد : داغ های روز گذشته کمر ایشان را شکسته است .

اینک حسین هم می رود و امام سجاد و زینب با زنان و کودکان یتیم در شام تلخ غریبان درکنار خیمه های سوخته و بدن های بی سر و قطعه قطعه ،  آن شب غم بار راسپری می سازند. و در هنگام اسارت رو به مدینه جدش می کند ومی گوید : یا جداه یا محمداه هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء وبتاتک سبایا ...

این کشته فتاده در هامون حسین توست                 وین صید دست وپا زده در خون حسین توست


  

باز این چه شورش است که در خلق عالم است              

                     باز این چه نوحـه وچه عـزا و چـه ماتـم اسـت      

این روز ها و شبها همه شیعیان ودوست داران عترت پاک وخاندان آخرین وبزرگ ترین فرستاده الهی ، حال وهوای دیگری دارند. گویا دل وجان آنان بر بال ملایک در آسمان ولایت به پرواز در آمده باشد.

گویا عشق به عترت در دل آنان آشیانه کرده و بذر محبت اهل بیت در سرزمین جان آنان جوانه زده است.

گویا آیه مودت آنان را به سوی چشمه های جوشان وزلال عترت رهنمون گردیده وآنان را برقله های رفیع محبت ودوستی آل محمد ، به پرواز در آورده است.

گویا در دریای طوفانی و پر طلاطم وخروشان که بیشتر انسانها را در گرداب های سهمگین انداخته و آنان در کام امواج خروشان این دریای آشفته وطوفانی فرو رفته، اما شیعیان ودوست داران خاندان پیامبر اسلام (ص ) بنا به تعالیم ناب آن حضرت ،در کشتی نجات امت سوار شده و از هلاکت و نابودی حتمی رهایی یافته اند.

اینک محرمی دیگر حلول کرد ودل وجانمان را در طبقی از اخلاص  وعشق و محبت گذاشته و دو دستی تقدیم صاحب این شبها و روزها می نماییم .

ماه محرم یاد آور خاطره تلخ شهادت امام حسین و یاران آن حضرت در عاشورای سال 61 هجری فرا رسید و شیعیان و گروه هایی از سایر مسلمانان و حتی غیر مسلمانان به یاد این حادثه دردناک تاریخ ، هر ساله درسوگ می نشینند و با مراسم مختلف این روزها را گرامی می دارند . اجرای برنامه های گوناگون در این روزها و شبها نشانه محبت و عشق و علاقه به خاندان پاک پیامبر خدا ( علیهم السلام ) است که در قرآن کریم از آن به عنوان مودت تعبیر شده و مسلمانان می بایست به پاس زحمت ها و خون دلهایی که پیامبر خدا برای هدایت آنان متحمل شده است به اهل بیت آن حضرت اظهار محبت و دوستی نمایند . هر چند ممکن است برخی از مخالفان بگویند محبت امری قلبی است اما شیعیان معتقدند که محبت باید علاوه بر دل ،در عمل انسان نیز متبلور گردد از این رو برگزاری مراسم گوناگون در غم و شادی اهل بیت ابراز محبت و دوستی به آنان و به نوعی تعظیم شعائر اسلامی به شمار می رود .

آن چه که در این مراسم اهمیت دارد زنده نگه داشتن و انتقال پیام هایی است که از این نهضت خونین به یادگار مانده است ، یعنی همان فلسفه قیام و اهدافی که امام حسین (علیه السلام ) برای آن قیام نموده اند . در حقیقت انگیزه برگزاری مراسم سوگواری در این روزها و شبها که از دیرباز در بین شیعیان به عنوان سنتی مقدس مورد توجه بوده است ؛ شناخت بیشتر ابعاد قیام عاشورا و آموختن حقیقت اسلام و مذهب اهل بیت (علیه السلام ) بوده است و در این مراسم علاوه بر اجرای برنامه های گوناگون عزاداری و نوحه خوانی ،   لازم است عزاداران گرامی به شناخت ابعاد شخصیت ابا عبد الله الحسین ( علیه السلام ) و شرح آن نهضت و پیام های آن که از سوی سخنرانان مطرح می شود بیشتر توجه کرده و به آن چه آن حضرت به خاطر آن  جانفشانی کرده اند در زندگی خود جامه عمل بپوشانند . به عنوان نمونه یکی از یاران آن حضرت در بحبوحه  جنگ و نبرد در ظهر روز عاشورا خبر حلول ظهر را به امام می رساند و امام بدون درنگ با برخی از یاران به نماز می ایستند و نماز ظهر را اقامه می نمایند ؛ زیرا نماز ستون دین است  و قیام آن حضرت در واقع برای حفظ پایه های دین خدا بوده است . همچنین آن حضرت در برخی از کلمات و سخنان خود می فرماید : " ... إنی أحب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ... " و نیز می فرماید : ( ... و انی لم أخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما بل انما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی )   آن حضرت ضمن بیان اهمیت امر به معروف و نهی از منکر می فرماید که برای گردنکشی و طغیان و ظلم و افساد در جامعه قیام نکرده است ، بلکه هدف آن حضرت اصلاح امت جد بزرگوارش بوده است و در واقع امام حسین (علیه السلام ) شهید راه امر به معروف و نهی از منکر است . بر این اساس موضوع امر به معروف و نهی از منکر که از فروع مقدس دین می باشد می بایست مورد توجه پیروان آن حضرت باشد ، به ویژه که در سال های اخیر تهاجم گسترده فرهنگی غرب علیه اسلام در کشور های اسلامی وظیفه شیعیان و عموم مسلمانان را دوچندان نموده است .

 نکته ای که لازم است مورد توجه همگان قرار گیرد دقت در بیان تاریخ کربلا است بنا بر این ، هم مداحان و هم اهل خطابه و منبر می بایست از منابع صحیح تاریخی در بیان و نقل تاریخ این حادثه بهره جسته و به ویژه در بیان و ذکر مصیبت های عاشورا از مقاتلی که از صحت و دقت در نقل جریان های کربلا برخوردارند استفاده نمایند و از استفاده از منابع ضعیف و نادرست و نیز اشعار نامناسب با فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام ) خودداری نموده و از تحریف این حادثه ماندگار تاریخ و ایجاد بدعت در آن پیشگیری نمایند . علاوه بر لزوم دقت در محتوای مراسم ، لازم است در سبک و شیوه این عزاداری ها  از اموری که باعث وهن مذهب شیعه و دادن بهانه به دست مخالفان می گردد ، خودداری نمایند ، و توصیه های برخی از مراجع تقلید مانند حضرت آیة الله مکارم شیرازی و نیز رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیةالله خامنه ای را در هرچه بهتر برگزار شدن این مراسم جدی گرفته و آن ها را نصب العین خود قرار دهند .  در هر صورت افراط و تفریط در التزام عملی به مفاهیم دینی از نظر اسلام قابل پذیرش نیست و حفظ اعتدال در هر یک از برنامه های دینی ، از جمله وظایف فرد فرد مسلمانان و شیعیان است . امید واریم  همه ما از پیروان راستین اهل بیت ( علیهم السلام ) باشیم و پس از شناخت کامل آن نور های الهی که همچون ستارگانی فرا راه ما قرار گرفته اند راه راست و پسندیده را در زندگی خود بیابیم و از آن نمونه های انسان کامل ، الگو بگیریم .   

 
86/10/23::: 10:28 ع
نظر()
  
روزیازدهم  ذی القعده سال روز میلاد با سعادت هشتمین ستاره تابناک آسمان امامت علی ابن موسی الرضا (ع)  مبارک باد

امام هشتم حضرت علی ابن موسی ( علیه السلام) در روز یازدهم ذیقعده سال صد وچهل وهشت هجری و پس از پانزده روز از شهادت امام صادق ( علیه السلام ) در مدینه منوره متولد شدند . پدر آن حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام ) ومادر آن حضرت نجمه خاتون بوده اند .

در سال دویست هجری ، آن حضرت بنا به اجبار مأمون ، خلیفه عباسی از مدینه منوره به سوی مرو ، حرکت نمودند . آن حضرت از شهر های زیادی گذشتند، از جمله آنها شهر نیشابور بود و در این شهر بود که در جمع دهها هزار نفر از جمعیت استقبال کننده ، حدیث شریف قدسی سلسلة الذهب را بر مردم این شهر روایت نمودند وآن حدیث این است : « کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی » و چون در سلسله راویان این حدیث نام تمام امامان معصوم از خود آن حضرت تا امام علی و پیامبر خدا و جبرئیل هستند؛ حدیث سلسلة الذهب ، نام گرفته است وحدیث قدسی ، احادیثی است که  کلام خدا است ولی از آیات قران کریم نیست .

امام هشتم پس از ورود به مرو  وبه رغم اکراه آن حضرت به عنوان ولیعهد مأمون الرشید انتخاب شدند و مأمون دستور داد به نام آن حضرت خطبا ،خطبه بخوانند وبه نام آن حضرت سکه رسمی ضرب نمودند، چیزی که باعث حسادت وشعله ور شدن آتش کینه ودشمنی بنی عباس گردید. اما چیزی نگذشت که خلیفه عباسی ، حقد وکینه باطن خود را آشکار کرد و سر انجام آن حضرت را مسموم کرد و در آخرین روز ماه صفر سال دویست وسه هجری آن حضرت به شهادت رسیدند و در قریه سناباد در سرزمین طوس (مشهد مقدس ) با عزت وعظمت دفن شدند . و اکنون حرم مطهر آن حضرت سالانه میعاد گاه میلیونها نفر از دوستداران خاندان عصمت و طهارت می باشد .


86/8/30::: 10:20 ع
نظر()
  
<      1   2   3   4   5   >>   >