سوم خرداد روز حماسه خونین دلاور مردان این مرز وبوم و سالروز آزادی خرمشهر بر عموم مردم شریف ایران به خصوص بسیجیان عزیز مبارک باد.
هنوز هم خرمشهر نرفته ام !
روز دهم اردیبهشت بود که عملیات پیرو مند بیت المقدس با هدف آزاد سازی مناطق اشغالی جنوب از جمله خرمشهر و هویزه و حمید و خلاصه جاده خرمشهر و... آغاز شد . اولین بار سرود ( از صلابت ملت وارتش و سپاه ما جاودانه شد از فروغ ظفر پگاه ما ) از رادیو نواخته شد . به عشق شرکت در عملیات به جبهه شتافتم و پس از چند روز پیشروی بالاخره در نزدیکی ایستگاه حسینیه (در جاده منتهی به شلمچه و پاسگاه مرزی زید عراق) که همان روز آزاد شده بود سنگر گرفتیم و من در تیپ 21 امام رضا ( علیه السلام )بودم. هواپیماهای عراقی هر ده دقیقه یک بار با بمب های خوشه ای و راکت به مواضع ما حمله می کردند و من فقط این خاطره را بگم و خدا حافظ . ضمنا اکنون فرصت تهیه خاطره به زبان ادبی ندارم . در آن موقعیت از ضد هوایی خبری نبود و فقط یکی از بخش های تیپ 37 زرهی یک قبضه دوشیکا در اختیار داشت که گلوله آن به هواپیما های عراقی که از ارتفاع بالا بمباران می کردند نمی رسید . من یک روز خیلی عصبانی شدم و از سنگر بیرون آمدم و به سوی هواپیمای عراقی با رگبار شلیک کردم فرمانده گردانمان کنار در سنگرش ایستاده بود و به من می گفت شلیک نکن فایده ای ندارد و من به او می گفتم چرا فایده دارد و عقده ام خالی میشه . به هر حال تا اون جا رسیدیم و با بسیاری از رزمندگان دیگر به خرمشهر نرسیده ناچارا و به علت مجروحیت باز گشتیم و پس از آن هر بار که به منطقه رفتم توفیق زیارت مشهد شهدای والا مقام این حماسه دست نداد که نداد.
به هر حال یاد آن حماسه سازان بزرگ تاریخ که شهد شیرین شهادت را چشیدند و بر مرگ خندیدند و غریبانه رفتند گرامی باد .
از میان بیش از چهار هزار وبلاگ در سایت ارزشمند پارسی بلاگ بیش از یک صد وبلاگ انتخاب و مطالب آن ها در کتاب کشکول پارسی به چاپ رسیده است.
از: سرویس وبلاگنویسی پارسیبلاگ
به: مدیریت محترم وبلاگ کشکول جناب حاجی
با سلام
پارسیبلاگ مفتخر است به اطلاع شما برساند:
گزیده وبلاگ شما در «کشکول پارسی» منتشر شد!
روز پنج شنبه دهم ربیع الثانی سـالروز وفات
حضــرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) بر امام زمان( عجل الله فرجه) و همه عاشقان اهل بیت به ویژه شیعیان جهان تسلیت باد.
مختصری از زندگانی حضرت معصومه (سلام الله علیها )
به نام خدا
روز سه شنبه هشتم ماه ربیع۲ سالروز میلاد با سعادت یازدهمین پیشوای شیعیان ،حضرت امام حسن عسکری ( علیه السلام ) بر خاتم اوصیا ، حضرت ولی عصر ( عجل الله تعالی فرجه ) و عموم شیعیان جهان و دوست داران حاندان پاک پیامبر گرامی اسلام به ویژه رهبر معظم انقلاب ، مردم پاک سرشت ایران و عموم وبلاگ نویسان عزیز مبارک باد .
گوشه ای از زندگانی نورانی آن حضرت :
نام آن حضرت ، حسن و مشهور ترین لقب آن حضرت عسکری و کنیه شریفشان ابو محمد است. امام حسن عسکری و امام هادی و امام جواد همچنین به ابن الرضا نیز مشهور بودند همچنان که امام هادی نیز به عسکری نیز خوانده می شدند. پدر آن حضرت امام علی نقی ( علیه السلام) و نام مادر شان حدیث و یا سلیل بوده و آن مخدره ام ولد بوده است.
امام حسن عسکری در روز جمعه ، هشتم ربیع الثانی سال دویست و سی و دو هجری قمری متولد شدند .
ستاره عمر آن حضرت کوتاه بود و در هشتم ماه ربیع الاول سال دویست شصت هجری در سن بیست و هشت سالگی در شهر سامرا واقع در عراق به دست خلیفه وقت ، معتمد عباسی ، به شهادت رسیدند و در جوار مرقد مطهر پدر بزرگوراشان امام هادی ( علیه السلام ) به خاک سپرده شدند ؛ اما در همین مدت کوتاه و به رغم کنترل شدید محل اقامت آن حضرت توسط مأموران خلفای عباسی ، همچون اجداد بزرگوراشان ، با کرامات و علوم و معارف خدادادی ، مایه عزت، افتخار وسربلندی شیعه شده و برتری خاندان پیامبر خدا ( صالله علیه و آله وسلم ) را به همگان نشان دادند. نقل شده که در سامرا ،خشک سالی شدیدی پیش آمد و مسلمانان سه روز پی در پی به منظور دعای باران به سوی صحرا رفتند ؛ اما اثری نبخشید ، ولی جاثلیق مسیحی با گروهی از مسیحیان به صحرا رفته و دعا نمودند و باران بارید و برخی از مسلمانان در حقانیت دین خود به شک افتادند . متوکل عباسی با نگرانی دستور داد امام عسکری را از زندان آوردند و این نگرانی را به آن حضرت منتقل کردند. روز بعد که راهبان مسیحی برای دعای مجدد باران به صحرا رفتند ؛ امام عسکری نیز حضور یافتند و هنگامی که جاثلیق مشغول دعا شد ؛ امام به غلام خود فرمودند تا برود و از بین انگشتان دست راست جاثلیق هرچه هست بیاورد . غلام رفت و با قطعه ای استخوان باز گشت . و دیگر دعای راهبان مسیحی اثری نبخشید . متوکل از امام پرسید این چه استخوانی است؟ امام پاسخ دادند : این راهب از قبر پیغمبری از پیامبران می گذشت ؛ این قطعه استخوان را به دست آورد و استخوان بدن پیامبر آشکار نمی شود مگر اینکه آسمان ببارد .
بسمه تعالی
همچنان که بارها شنیده ایم پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در اواخر عمر مبارکشان در حالی که گروهی از اصحاب در کنار بستر آن حضرت حضور داشتند؛ دستور دادند تا ابزار نوشتن حاضر کنند تا حضرت وصیت وسفارشی را برایشان بنویسند تا با عمل بدان ، هیچگاه گمراه نشوند. اما عمر ابن خطاب ، خلیفه دوم اظهار داشت :« قد غلب علیه الوجع و ان النبی لیهجر ، حسبنا کتاب الله » یعنی درد بر پیامبر خدا غلبه نموده و او از شدت درد و بیماری هذیان می گوید و قرآن ،کتاب خدا ما را بس است ! افراد حاضر در این جلسه اختلاف کردند و برخی با خلیفه دوم هم نوا شده و برخی دیگر گفتند به امر پیامبر خدا عمل کنید . هگامی که اختلاف شدت گرفت ، پیامبر خدا فرمودند : « قوموا عنی ، ولا ینبغی عندی التنازع » یعنی از نزد من برخیزید و بیرون روید و نزاع و مشاجره نزد من سزاوار نیست . پس از این جریان و پس از رحلت جانسوز آن حضرت ، عبدالله ابن عباس بارها می گریست و می گفت : «الرزیة کل الرزیة ما حال بین رسول الله( ص ) وبین کتابه » یعنی مصیبت تمام مصیبت، هنگامی رخ داد که مانع نوشتن سفارش پیامبر خدا ( ص ) شدند.
هر چند بسیاری از علمای اهل سنت در کتب حدیث خود ، عبارت خلیفه دوم را نقل به معنی نموده و نوشته اند که عمر ابن خطاب گفت : درد بر پیامبر غلبه کرده است و یا نوشته اند که آن جمع حاضر ، چنین گفتند و یا نوشته اند که عمر ، عبارتی را گفت که مفهوم آن غلبه درد بر پیامبر بود ، وبه این صورت خواسته اند از شدت این بی شرمی و بی احترامی نسبت به ساحت مقدس پیامبر اکرم ( ص ) بکاهند؛ اما برخی دیگر از علمای اهل سنت مانند امام غزالی در کتاب« سر العالمین » در مقاله چهارم و نیز سبط ابن جوزی در کتاب تذکره صفحه ۳۶ نوشته اند که عمر ابن خطاب با اشاره به آنحضرت ، گفت : « دعوا الرجل فانه لیهجر ، حسبنا کتاب الله » یعنی این مرد (پیامبر خدا ) را رها کنید وبه حرف او توجه نکنید ، او هذیان می گوید و کتاب خدا برای ما کافی است ! همچنین احمد ابن حنبل در کتاب مسند جلد ۳ صفحه ۳۴۶ از جابر ابن عبدالله نقل کرده است که پیامبر خدا هنگام رحلتشان کاغذ درخواست نمودند تا وصیتی را بنویسند و بس از آن حضرت گمراه نشوند اما عمر ابن خطاب مخالفت کرد و آن حضرت از نوشتن آن امتناع کردند.
این جریان ، از جمله اجتهاد هایی است که در تاریخ اسلام در برابر نص و تصریح قرار گرفته است و مرحوم سید عبد الحسین شرف الدین عاملی (قدس سره الشریف ) در اواخر عمر با برکت خود ، کتاب «النص و الجتهاد » را نوشتند که به نام « اجتهاد در برابر نص » به زبان فارسی نیز ترجمه شده است ؛ ودر آن کتاب از جمله این جریان تلخ را به تفصیل توضیح داده اند.
جای بسی تعجب است که هنگام وفات خلیفه اول ، ابو بکر ابن ابی قحافه ، وی در حال احتضار بود و وصیت نامه خود را دیکته می نمود و خلیفه سوم ، عثمان ابن عفان می نوشت . هنگامی که گفت : اما بعد ، از هوش رفت و ادامه آن را عثمان ، به این صورت نوشت : امابعد ، من عمر را به عنوان جانشین خود بر شما انتخاب نمودم ، از او اطاعت و پیروی کنید . و در این مورد خلیفه دوم نگفت که این مرد هذیان می گوید !!
بسمه تعالی
سالروز میلاد با سعادت آخرین فرستاده الهی و پایان بخش سلسله پیامبران و گل سرسبد جهان آفرینش حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلم ) و سالروز ولادت ششمین ستاره درخشان آسمان امامت و ولایت ، صادق آل محمد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) بر یوسف زهرا ، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه )و عموم مسلمانان جهان به ویژه شیعیان و شما وبلاگ نویسان عزیز مبارک باد .
شمه ای از زندگانی این دو نور تابان الهی :
الف / حضرت محمد ابن عبدالله ( ص ) :
بنا به نظر بیشتر مورخین شیعه ، آن حضرت در هفدهم ربیع۱ سال عام الفیل و پس از پنجاه و پنج روز یا چهل روز از جریان اصحاب فیل متولد شدند. پدر آن حضرت عبدالله ابن عبد المطلب و مادر شان آمنه دختر وهب بود. دانشمندان بزرگ را این عقیده است که پدر و مادر و سایر اجداد آن حضرت همگی مؤمن و موحد بوده اند .بنا بر نقل برخی از کتاب های تاریخ ، حضرت عبدالله ، پیش از ولادت آن حضرت از دنیا رفتند و آن حضرت چهار ساله بودند که مادرشان آمنه را از دست دادند و جد آن حضرت ، عبد المطلب نگهداری آن حضرت را عهده دار شدند و هشت ساله بودند که حضرت عبد المطلب رحلت کردند و آن حضرت نزد حضرت ابو طالب زندگی می کردند . پیش از اسلام به دلیل صداقت و امانت داری به محمد امین مشهور بودند. در سن بیست و پنج سالگی با حضرت خدیجه دختر خویلد که از تجار و ثروت مندان مکه بود ازدواج نمودند.
چهل سال و چهار ماه و ده روز از عمر شریفشان گذشته بود که در غار حرا به عنوان آخرین پیامبر خدا انتحاب شدند و آیات آغازین سوره علق بر آن حضرت نازل شد و پس از حدود سیزده سال تبلیغ اسلام در مکه مکرمه و به دلیل فشار و توطئه کفار مکه ، آن حضرت در شب اول ربیع۱ به غار ثور پناه بردند و در شب چهارم ربیع۱ به مدینه ( یثرب ) هجرت کردند. آن حضرت پس از هجرت ، بیش از ده سال در مدینة النبی اقامت نمودند ودر جنگ های فراوانی که بین مسلمانان وکفار رخ داد ؛ شرکت کردند و سر انجام روح بلند آن حضرت بنا به قول بیشتر مورخین شیعه ، در غروب روز بیست و هشتم ماه صفر به سوی خلد برین و جنات رضوان الهی پرواز نمود و در اتاق مخصوص عایشه، همسر آن حضرت ، نه به خاک که به دلهای مسلمانان جهان سپرده شدند.
ب / امام جعفر صادق ( علیه السلام )
نام امام صادق جعفر است . جعفر نام نهری در بهشت است . لقب مشهور آن حضرت صادق است و کنیه آن حضرت ابو عبدالله می باشد .پدر آن حضرت ، امام محمد باقر (علیه السلام ) و نام مادر آن حضرت ، ام فروه دختر قاسم ابن محمد ابن ابی بکر ابن ابی قحافه ( خلیفه اول ) است و مادر ام فروه ، اسماء دختر عبد الرحمن ابن ابی بکر است . قاسم ابن محمد ابن ابی بکر از اصحاب مورد اطمینان امام سجاد ( علیه السلام ) و از فقهای هفت گانه بزرگ در مدینه بوده است. همچنان که محمد ابن ابی بکر نیز در دامان حضرت امیر المؤمنین علی ( علیه السلام ) تربیت یافت و سر انجام در راه آن حضرت ، به شهادت رسید . امام صادق ( علیه السلام ) در روز هفدهم ربیع۱ سال هشتاد و سه هجری متولد شدند . از جمله فرزندان آن حضرت اسماعیل است که بسیار مورد علاقه امام صادق بود و در زمان حیات آن حضرت از دار دنیا رحلت نمود. امام موسی کاظم ( علیه السلام ) نیز از دیگر فرزندان آن حضرت است و مادر امام کاظم حمیده بوده است .
امام جعفر صادق ( علیه السلام ) در دوران پر بار عمر حود با استفاده از فرصت پیش آمده از تزلزل آخرین حکام بنی امیه و نوپا بودن حکومت بنی عباس ، حوزه بزرگ دینی و علمی را در شهر مدینه بپا نمودند و صدها و بلکه هزاران شاگرد آگاه و آشنا به دین و قرآن تربیت نمودند . در همین دوران بود که اساس مذهب شیعه و ناگفته های این مذهب در حلقات درسی آن حضرت ، تبیین گردید و به این سبب به مذهب شیعه ، شیعه جعفری و به فقه شیعه ، فقه جعفری نیز می گویند. برخی از مورخین ، تعداد شاگردان آن حضرت را چهار صد نفر و برخی دیگر ، تعداد آنان را تا چهار هزار نفر و حتی بیش از این رقم یاد نموده اند .از جمله شاگردان آن حضرت ، مالک ابن انس ، امام مذهب فقهی مالکی ها و نیز نعمان ابن ثابت ( ابو حنیفه ) امام مذهب حنفی ها بوده اند.
امام صادق (علیه السلام ) پس از شصت و پنج سال و هفت ماه از زندگانی پر از فراز و نشیب و پایه گذاری فقه شیعه ، در بیست وپنجم ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به شهادت رسیدند و در جوار امامان معصوم ، امام حسن مجتبی ، امام زین العابدین ،و امام محمد باقر ( علیهم السلام ) و در کنار قبور فاطمه بنت اسد و عباس ، عموی پیامبر خدا در قبرستان بقیع ، به خاک سپرده شدند .
حدیثی جالب
از امام باقر ( علیه السلام ) نقل شده که پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله و سلم ) فرمودند :
خداوند با چیزی بهتر از عقل پرستیده نشده و مؤمن ، عاقل نمی شود مگر اینکه در وی ده خصلت باشد:
از او امید خیر رود ، و دیگران از شر او ایمن باشند ، و خیر اندک دیگران را بسیار شمارد و خیر بسیار خودش را اندک بشمارد و در تمام عمرش از طلب علم و دانش خسته نشود و از رو آوردن نیازمندان به سوی او به ستوه در نیاید ، فروتنی در نگاه او بهتر از عزت باشد و تنگدستی در نظرش بهتر از ثروت باشد ، بهره او از دنیا حداقل خوراک است واما دهمی ، چیست آن دهمی ؟ اینکه هیچ کس را نبیند مگر اینکه بگوید : او از من بهتر و پرهیز کارتر است. همانا مردم دو گروهند : گروهی که او از آنان بهتر و پرهیز کارتر است و گروهی که او از آنان بدتر و پست تر است ، هرگاه کسی را ببیند که از او بهتر و پرهیزکار تر است با آن گروه فروتنی کند تا به آن گروه برسد و هر گاه کسی را ببیند که از او بدتر و پست تر است ، بگوید شایدخیر او در باطن وشر او در ظاهر است وشاید سر انجام او نیک باشد ، پس اگر چنین کند عظمت او بالا می رود و سرور اهل زمانش می شود .
خصال شیخ صدوق ( قدس سره )
جلد ۲ / ۱۵۱ باب خصلت های ده گانه
بازم جوک ولطیفه
ـــ یه نفر که لکنت زبان داشت به مغازه اومد و پرسید : آآآآآآآآقققققققا بببببببببیسسسسسسککککککککککوییت دادادادادادرررررریین؟ ومغازه دار پاسخ داد : ببببببببلللللللله دادادادادادارررررررررییم چچچچچچنننننننتتتتتا مممممممیخواخواخواخواخواین ؟
در همین حین مشتری دیگری اومد و پرسید آقا شکر دارین ؟ ومغازه دار گفت : بله داریم چند کیلو می خواین ؟ مشتری لکنت دار عصبانی شد و با ناراحتی گفت : ااااااادددددددای مممممممممننننننو ددددددددر ممممممممیاررررررری؟ مغازه دار با اشاره به مشتری دوم پاسخ داد : ننننننننه اااااااادادادادادادای ی ی اوواواواوننننننننو دددددددددر ممممممممیاررررررررررم !!!!!!!!!!
ــ یه عرب به زمین خورد اونو بلند کردند و پرسیدند : تو سالمی؟ عربه گفت: نه ! من جاسمم ، رفیقم سالمه !!!!
ــ یه روستایی به شهر اومد و مناره ای بزرگ دید . به دوست شهری خود گفت: کسی که این مناره رو ساخته حتماً قد بلندی داشته !! دوستش گفت : نخیر اول اونو روی زمین ساختند و بعد بلند کرده اند وروستایی گفت این جور میشه !!!!
ـــ یه مداح پس از خوندن مصیبت به مردم گفت : ای مردم من امشب مصیبت خوندم وشما دلتون سوخت وگریه کردین میخوام یه چیز دیگه ای هم بگم تا دماغتون هم بسوزه و اون اینکه امشب این جا شام نمیدند .
- به یه نفر گفتند با فرشاد جمله بساز ، گفت : روح غضنفرشاد !!!!
یه نفر اومد ساندویچی وگفت آقا یه ساندویچ بدین . ساندویچی : در کاغذ بپیچم ؟ مشتری : خیر، دفعه قبلی سیر نشدم در مقوا بپیچین !!!!
ــ یه نفر فوق دیپلم داشت وهیچ جا کار در سطح فوق دپپلم پیدا نکرد . گفت عیبی نداره در حد دیپلمم راضی هستم ، بازم کار پیدا نکرد ، بازم جستجو کرد و به شغل آبدارچی راضی شد اما کار بی کار . رفت باغ وحش ببینه اون جا کار خدماتی پیدا میشه ؟ مسؤل باغ وحش گفت کار نداریم اما در این باغ وحش میمون کم داریم اگر حاضری هر روز بیا برو در پوست میمون ودر قفس، بازی در بیار بالا وپایین بپر وغروب هر روز حقوقتو بگیر . او هم راضی شد .طبقه پایین قفس او قفس شیر بود یه روز که بالا وپایین می پرید تخته قفس شکست وبه داخل قفس شیر افتاد شروع کرد به داد وفریاد ای مردم منو نجات بدید من انسانم میمون نیستم الان شیر منو میخوره !! وشیر اومد دستی به او زد وگفت نترس نمی خورمت منم لیسانس بیکارم !!!!
روز یکشنبه هشتم ربیع 1
سالروز شهادت امام حسن عسکری بر امام
زمان و دوست داران ولایت تسلیت
باد .
ماه ربیع الاول ، ماه هجرت سرنوشت ساز پیامبر گرامی اسلام از مکه مکرمه و نیز ماه میلاد مبارک خورشید تابان حضرت ختمی مرتبت مبارک باد.
بنا به اقتضای کشکول بودن این وبلاگ از سویی ونیز با توجه به اینکه حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم دارای بهترین اخلاق وجذاب ترین چهره بوده اند و گاهی با اصحاب نیز مزاح نیز می کرده اند ؛ از این رو ضمن اشاره به دو نمونه مزاح آن حضرت ، دو سه جوک در این یادداشت می آوریم:
روزی حضرت محمد وحضرت علی ( علیهما الصلوة والسلام ) با هم خرما تناول می کردند. حضرت محمد هسته های خرما را جلو روی حضرت علی می گذاشتند پس از اتمام خرما ها آن حضرت به حضرت علی فرمودند : یا علی ! تو پر خوری و چقدر خرما خورده ای ؟ وحضرت علی با اشاره به آن حضرت ، پاسخ دادند :پر خور کسی است که خرما را با هسته آن خورده است !!!
روزی دیگر زن سال خورده ای آمد خدمت پیامبر خدا وعرض کرد : یا رسول الله ! دعا کنید به بهشت بروم . پیامبر فرمودند مگر نمی دانی پیر ها وارد بهشت نمی شوند ؟ آن زن ناراحت شد و خواست گریه کند اما پیامبر فرمودند ناراحت نباش! همه جوان می شوند وبه بهشت می روند .
-------------------------------------------------------------------------------
واینــک چنـــد جــــوک وحکایت
۱ - به یه نفر گفتند پشتت خاکیه! پاسخ داد می خواستین آسفالت باشه؟!!!!
۲- یه نفر اومد در مغازه و پرسید آقا نوشابه دارین ؟ مغازه دار پاسخ داد: داریم اما گرمه . و اون مرد گفت عیبی نداره توی نعلبکی می خورم .!!!!!
۳- زنی اومد نزد پزشک جراح وگفت شوهرم زرگر وجواهر فروش است وقبلا مسیحی بوده وختنه نشده است و به هیچ وجه قبول نمی کنه به اینجا برای ختنه بیاد ، اما من به بهانه خرید جواهــرات ازسوی شـــما ، او را به اینـــجا می کشانم وشما با لطایف وحیلی یک آمپول بی هوشی به او بزنین و او را ختنه کنین . از سوی دیگر نزد جواهر فروش مسیحی اومد و به وی گفت من خدمتکار فلان پزشک جراح هستم وچون خانم او جواهرات زیادی می خواهد شما صندوق جواهراتتون را با خود به منزل آقای دکتر بیاورید تا خانم دکتر پس از انتخــاب هر چه می خواهـــد خرید کند. زرگر مسیحی با طمع ، صنـــدوق را برداشت با اون خانم روانه منزل پزشک شد. همین که به منزل پزشک رسیدند خانم ، به دکتر اشاره کرد وگفت او را آوردم ! به زرگر هم گفت : صندوق را بده تا در اندرونی، خانم دکتر انتخاب کنه وزرگر هم با طمع صندوق را به خانم سپرد . آقای دکتر هم مرد زرگر را غافل گیر کرد و یک آمپول بی هوشی به وی زده ، اورا ختنه نمود ! اون خانم هم جواهرات را دزدید و فرار کرد . مرد جواهر فروش هنگامی که به هوش اومد دید هم طلا وجواهراتش را دزدیده اند وهم او را ختنه کرده اند .