سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانش تکبّر است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :186
بازدید دیروز :3
کل بازدید :59593
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/9/8
5:24 ع

            

                                 ( دو حکایت )

 1- آورده اند که عایشه همسر پیامبر خدا کنیزی داشت و روزی کنیز را برای آوردن آتش به خانه همسایه فرستاد. کنیز به خارج خانه آمد ودید کاروانی عازم یمن است . او هم همراه آن کاروان به یمن سفر کرد. این سفر یک سال به طول انجامید. پس از یک سال هنگامی که به مدینه باز گشت به یاد خواسته عایشه افتاد و به خانه همسایه رفت و قدری آتش گرفت و به سوی خانه عایشه حرکت کرد . در ورودی منزل عایشه پایش به سنگی برخورد وبه زمین افتاد وآتش ها ریخت وناگاه فریاد برآورد‏ « لعنت بر عجله » . !!!!!

2 - هارون الرشید خلیفه عباسی دو فرزند خود به نام های محمد امین و محمد ماُمون را به منظور تعلیم وتربیت  نزد استادی سپرد. پس از مدتی متوجه شد که استاد به امین الرشید اعتنایی ندارد وبه تعلیم ماُمون بیشتر اهتمام می ورزد. خلیفه از روی اعتراض از استاد جویای سبب گردید واستاد اظهار داشت که امین از زیرکی لازم برخوردار نیست اما ماَمون بسیار زیرک است . این سخن بر هارون گران آمد زیرا مامون فرزند کنیز وی بود اما امین فرزند زبیده خاتون همسر دایمی ودختر عموی وی یود .استاد از خلیفه اذن خواست تا در حضور هارون دو فرزند را تست هوش نمایند. ازاین رو روز اول خشتی را زیر فرش مخصوص محل نشستن امین گذاشتند وامین که برای درس گرفتن آمد ؛ روی آن نشست ومتوجه برجستگی فرش خود نشد. روز بعد ورقی نازک زیر فرش مآمون گذاشتند. وقتی ماْمون روی آن نشست ؛ به استاد گفت : یا سقف اتاق کمی پایین آمده ویا کف زمین کمی بالا تر آمده است واین جا بود که هارون گفته استاد را تصدیق نمود .

 


83/12/9::: 10:58 ع
نظر()