سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لازم ترین دانش بر تو آن است که از عمل بدان پرسیده می شوی . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :58
بازدید دیروز :3
کل بازدید :59688
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/9/11
10:24 ص
  باز این چه شورش است که در خلق عالم است

                                                        باز این چه نوحه وچه عزا و چه ماتم است

این روز ها و شبها همه شیعیان ودوست داران عترت پاک وخاندان آخرین وبزرگ ترین فرستاده الهی ، حال وهوای دیگری دارند. گویا دل وجان آنان بر بال ملایک در آسمان ولایت به پرواز در آمده باشد.

گویا عشق به عترت در دل آنان آشیانه کرده و بذر محبت اهل بیت در سرزمین جان آنان جوانه زده است.

گویا آیه مودت آنان را به سوی چشمه های جوشان وزلال عترت رهنمون گردیده وآنان را برقله های رفیع محبت ودوستی آل محمد ، به پرواز در آورده است.

گویا در دریای طوفانی و پر طلاطم وخروشان که بیشتر انسانها را در گرداب های سهمگین اندخته و آنان در کام امواج خروشان این دریای آشفته وطوفانی فرو رفته، اما شیعیان ودوست داران خاندان پیامبر اسلام (ص ) بنا به تعالیم ناب آن حضرت ،در کشتی نجات امت سوار شده و از هلاکت و نابودی حتمی رهایی یافته اند.

اینک عاشورایی دیگر  حلول کرد ودل وجانمان را در طبقی از اخلاص  وعشق و محبت گذاشته و دو دستی تقدیم صاحب این شب و روز می نماییم.

اینک حسین عزیز فاطمه در گوشه میدان ایستاده و ندای هل من ناصر او ما را پس از چهارده قرن ، به یاری می طلبد.

اینک طبل جنگی نابرابر بین سپاه تا دندان مسلح کفر و سپاه غریب اما استوار و پایدار حسین ، پسر پیامبر خدا ، در سرزمین کربلا نواخته می شود و از هرسو لشکر گاه وخیمه گاه سپاه اسلام مورد هجوم دیوان زمان قرار می گیرد.

اینک فریاد العطش زنان وکودکانی در این صحرا به گوش میرسد که آب ، مهر مادرشان بوده و زمان ومکان با اذن الهی تحت امر پدران آنان بوده است .

اینک حر دلاور که باور نداشت این کوفیان یزیدی تا این اندازه روی فرعونیان را سفید کنند و در کشتن فرزند پیامبرشان گوی سبقت بربایند ؛ اکنون پشیمان از کرده خویش ، با سر افکندگی روبروی حسین ایستاده و توبه وانباه را زیر لب ضمضمه دارد وحسین که کریم فرزند کریم است او را با آغوش باز استقبال می کند.

اینک حر آزاده در گوشه میدان با پیشانی خونین ، نقش برزمین است ولی ناگاه احساس آرامش وراحتی می کند از لابلای خاک و خون های بسته روی چشمان خود ، نگاه می کند و می بیند سر بر دامان ولایت دارد .

اینک عباس دلاور به جای رفتن به میدان ، مشک در دست روانه فرات گردیده تا به وعده خود ، جامه عمل  بپوشاند ودل های کودکان را سیراب نماید.

اینک حسین  با چشم خود می بیند سرو بلند باغ ولایت و درخت تنومند امید و آرزویش یعنی عباس با وفایش با دست های جدا شده بر زمین  افتاده وبرادر را به فریاد می طلبد.

اینک امام حسین می بیند باغ وبستان کربلاییها  خزانی زود رس نموده  وگل های بنی هاشم پر پر گردیده و مرغ جان بهشتیان ، به سوی جنات خلد ، پرواز نموده است.

اینک همه کبوتران مهاجر حرم ملک وملکوت رفتند و این حسین غریب است که در میان خیل دشمن قرار دارد.

اینک او برای وداع آخر به میان اهل حرم آمده و صدا می زند ( یا زینب یا ام کلثوم یا سکینه علیکن منی السلام. ) امام به خیمه تنها بازمانده ولایت یعنی امام سجاد می آید تا با بیمار  کربلا نیز خدا حافظی کند . امام سجاد از سر انجام کار با دشمن می پرسد وامام حسین می فرماید فرجام کار به جنگ مبدل گشت . امام اضافه می کند قصد رفتن به میدان دارد وامام سجاد می پرسد مگر یاران شما کجایند که شما به میدان می روید ؟ مگر حبیب بن مظاهر کجاست مگر زهیر و بریر و مسلم بن عوسجه کجاست ومگر ...

واینک امام حسین خبر از شهادت آنان می دهدو امام سجاد می پرسد مگر عمو هایم کجایند که شما میدان می روید و امام پاسخ می دهد شهید شدند. مگر برادرم علی اکبر و عمویم عباس چه شده که شما میدان می روید ؟ وامام پاسخ می دهد : فرزندم ! همین قدر بگویم که غیر از من و تو در این خیمه گاه مردی باقی نمانده وهمه شهید شدند.

اینک امام سجاد با شنیدن این اخبار تلخ می بیند مولایش غریب وتنهاست . می بیند فرزند نبی مصطفی وعلی مرتضی وام ابیها ، غریبانه به میدان می رود .

اینک امام سجاد  از عمه اش زینب ، شمشیر و عصا می طلبد! وعمه می پرسد شمشیر وعصا برای چه ؟ شما که بیمارید وامام سجاد می گوید مگر نمی بینی حجت و ولی خدا تنها و بی کس  مانده . می خواهم بر عصا تکیه زنم و با شمشیر از حجت الهی دفاع نمایم .

اینک حسین طفل شش ماهه را بر دست دارد تا با او هم وداع کند اما می بیند تشنگی او را پژمرده نموده ، برای اندکی آب او را به دشمن می نمایاند ودر ضمن سخن با آنان می فرماید «اما ترونه کیف یتلظی عطشا » ودشمن بی رحم با نوک تیر جفا برای همیشه علی اصغر را سیراب می کند .

 اینک حسین هم می رود و زینب با زنان و کودکان یتیم درکنار خیمه های سوخته و بدن های بی سر و قطعه قطعه ، رو به مدینه جدش می کند ومی گوید : یا جداه یا محمداه هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء وبتاتک سبایا ...

این کشته فتاده در هامون حسین توست        وین صید دست وپا زده در خون حسین توست