سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چگونه کسی که نشانه های دین را نمی شناسد به بهشت برود؟ [عیسی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :177
بازدید دیروز :3
کل بازدید :59584
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/9/8
5:11 ع

                                       به نام خدا

روز سه شنبه هشتم ماه ربیع۲  سالروز میلاد با سعادت یازدهمین پیشوای شیعیان ،حضرت امام حسن عسکری ( علیه السلام ) بر خاتم اوصیا ، حضرت ولی عصر  ( عجل الله تعالی فرجه ) و عموم شیعیان جهان و دوست داران حاندان پاک پیامبر گرامی اسلام به ویژه رهبر معظم انقلاب ، مردم پاک سرشت ایران و عموم وبلاگ نویسان عزیز مبارک باد .

 گوشه ای از زندگانی نورانی آن حضرت :

نام آن حضرت ، حسن و مشهور ترین لقب آن حضرت عسکری و کنیه شریفشان ابو محمد است. امام حسن عسکری و امام هادی و امام جواد همچنین به ابن الرضا نیز مشهور بودند همچنان که امام هادی نیز به عسکری نیز خوانده می شدند. پدر آن حضرت امام علی نقی  ( علیه السلام) و نام مادر شان حدیث و یا سلیل بوده و آن مخدره ام ولد بوده است.

امام حسن عسکری در  روز جمعه ، هشتم ربیع الثانی سال دویست و سی و دو  هجری قمری متولد شدند .

ستاره عمر آن حضرت کوتاه بود و در هشتم ماه ربیع الاول سال دویست شصت هجری در سن بیست و هشت سالگی در شهر سامرا واقع در عراق به دست خلیفه وقت ، معتمد عباسی ، به شهادت رسیدند و در جوار مرقد مطهر پدر بزرگوراشان امام هادی ( علیه السلام ) به خاک سپرده شدند ؛ اما در همین مدت کوتاه و به رغم کنترل شدید محل اقامت آن حضرت توسط مأموران خلفای عباسی ، همچون اجداد بزرگوراشان ، با کرامات و علوم و معارف خدادادی ، مایه عزت، افتخار وسربلندی شیعه شده و برتری خاندان پیامبر خدا ( صالله علیه و آله وسلم  ) را به همگان نشان دادند. نقل شده که در سامرا ،خشک سالی شدیدی پیش آمد و مسلمانان سه روز پی در پی به منظور دعای باران به سوی صحرا رفتند ؛ اما اثری نبخشید ، ولی  جاثلیق مسیحی با گروهی از مسیحیان به صحرا رفته و دعا نمودند و باران بارید و برخی از مسلمانان در حقانیت دین خود به شک افتادند . متوکل عباسی با نگرانی دستور داد امام عسکری را از زندان آوردند و این نگرانی را به آن حضرت منتقل کردند.  روز بعد که راهبان مسیحی برای دعای مجدد باران به صحرا رفتند ؛ امام عسکری نیز حضور یافتند و هنگامی که جاثلیق مشغول دعا شد ؛ امام به غلام خود فرمودند تا برود و از بین انگشتان دست راست جاثلیق هرچه هست بیاورد . غلام رفت و با قطعه ای استخوان باز گشت . و دیگر دعای راهبان مسیحی اثری نبخشید . متوکل از امام پرسید این چه استخوانی است؟ امام پاسخ دادند : این راهب از قبر پیغمبری از پیامبران می گذشت  ؛ این قطعه استخوان را به دست آورد و استخوان بدن پیامبر آشکار نمی شود مگر اینکه آسمان ببارد .