سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مؤمن خود را از دنیا خالی کند، والا گردد وشیرینی دوستیِ خدا را دریابد و از نظر اهل دنیا، گویی دیوانه به شمار آید؛ حال آن که شیرینیِ دوستی خدا، با آن مردم درآمیخته است و در نتیجه، به غیر از او نمی پردازند.با خودم را از دل هایشان برخواهم کَند . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :38
بازدید دیروز :0
کل بازدید :58299
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/2/15
11:9 ع

سوم خرداد روز حماسه ملی

روز دهم اردیبهشت سال 1361 عملیات غرور آفرین بیت المقدس در جنوب کشورمان آغاز گردید، بنده هم مانند بسیاری دیگر از میهن دوستان، همان روز از دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم حکم مأموریت گرفته و به سمت راه آهن قم روانه شدم. برای سفر به اهواز بلیت نشستن در کوپه وجود نداشت اما به صورت سرپایی در قطار به سمت اهواز حرکت نمودم، در قرار گاه،  تعداد زیادی روحانی دیگر نیز منتظر تقسیم شدن و عزیمت به سوی جبهه بودند. در صبح روز یازدهم همه روحانیان و طلاب بین لشکر ها و تیپ ها تقسیم شدند و بنده  به تیپ 21 امام رضا که بعد ها به لشکر تبدیل شد؛ اعزام گردیدم و فردای آن روز به عنوان روحانی گردان الفجر انتخاب شدم، متأسفانه برخی از گردان های این تیپ که در مرحله نخست این عملیات  به عنوان خط شکن در کرخه نور وارد عمل شده بودند با شکست مواجه شده و بین 30 تا 80% متلاشی شده بودند و گفته می شد که به دلیل تخریب پل روی کرخه نور، زخمی ها و جنازه شهدا در همان منطقه باقی مانده است، از این رو برخی از گردان های این تیپ به عنوان پشتیبان در خطوط مقدم حضو.ر پیدا می کردند. در آن روزها تجهیز یک سپاه در برابر ارتش تا به دندان مسلح عراق که تقریبا همه کشور های عربی و قدرتهای بزرگ غربی از نظر مالی و تسلیحاتی و نیز نیروی انسانی به آن کمک می نمودند کاری آسان نبود، برای رزمندگان ما حتی تهیه لباس در آن شرایط سخت می نمود، از این روبنده هنگامی که برای دریافت لباس رزمی مراجعه نمودم تنها توانستم یک دست لباس مستعمل رنگ باخته ای به دست آورم ، هرچند تسلیحات دیگر مانند یک قبضه اسلحه کلاشینکف و سرنیزه و سایر تجهیزات به این جانب تحویل گردید و چند قبضه نارنجک نیز پس از عزیمت به منطقه جنگی در همان منطقه پیدا نموده و در جای نارنجک ها در فانسخه ام قرار دادم. دو روز پس از استقرار در محل تیپ که مقر آن در شرکت کاتر پیلار در جاده  اهواز- خرمشهر بود به منقطه جنگی اعزام شدیم در عصر آن روز نبرد سختی به صورت تبادل آتش خمپاره و آتش بار های سبک صورت گرفت و هلی کوپتر های خودی چندین بار از پشت خاک ریز ها و در ارتفاع دو سه متری زمین مواضع دشمن بعثی را مورد هدف قرار می دادند. در آن روز فرمانده گردان ما که بیرون از سنگر بود مجروح و به پشت خط منتقل گردید. فردای آن روز به دلیل شدت درگیری ها عراقی ها از آن منطقه عقب نشینی کردند و بخشی از جاده خرمشهر  از دست آنان آزاد گردید. و ما به منطقه دیگری در کنار جاده خرمشهر عزیمت نمودیم.جاده خرمشهر در فاصله ده پانزده متری ما و حدود 150 متری عراقی ها قرار داشت و طبیعتا امکان بالا رفتن بر روی جاده به دلیل تیر رس بودن آن وجود نداشت و سنگر ها نیز در آن منطقه به دلیل موقت بودن، از استحکامی برخوردار نبود به نحوی که یک بار هنگامی که یکی از هواپیماهای عراقی از بمب خوشه ای استفاده کرد؛ رزمندگان از آن منطقه با وانت و یا پیاده از زیر بمب ها فرار کردند. پس از دو سه روز ، یک شب عراقی ها سر و صدای زیادی می کردند و صبح که برای نماز بیدار شدیم، متوجه فرار آنان از آن منطقه شدیم و اوایل صبح بود که یکی از رزمندگان با موتور سیکلت آمد و با خوشحالی زاید الوصف خبر از آزادی بخش های زیادی از جاده خرمشهر داد و رزمندگان یکی یکی درسنگر های عراقی ها  به منظور به دست آوردن غنایم بر جای مانده جستجو می نمودند، به یاد دارم که راننده یکی از تانک های عراقی که به سوی ما در حال حرکت بوده مورد اصابت گلوله رزمندگان قرار گرفته و در همان تانک در کنار جاده خرمشهر باقی مانده بود و عراقی ها نتوانسته بودند وی را منتقل کنند در همان ساعات نخست آن روز بنده عکسی از جنازه این عراقی در تانک گرفتم که هنوز هم این عکس را نگه داشته ام خوب همه رزمندگان و مردم به یاد دارند که نیروهای عراقی در اطراف جاده خرمشهر و سایر مناطق جنگی به ویژه در جنوب آب انداخته و رفت و آمد را سخت نموده بودند و همین برکه ها به عنوان محل غسل و استحمام رزمندگان مورد استفاده قرار می گرفت، پس از دو سه روز به منطقه شلمچه در حد فاصل ایستگاه حسینیه و پاسگاه زید عراق مستقر شدیم ، دشمن بعثی که انگیزه ای برای ادامه اشغال خاک ما نداشت و از سویی حرکت سریع و متهورانه رزمندگان اسلام آنان را غافل گیر گرده و رعب و وحشت در تمام وجودشان نقش بسته بود،به تدریج از مناطق اشغالی عقب نشینی می کرد و آن منطقه که تا چند روز پیش از آن، مرکز دود و آتش  بود، اما اکنون به فضایی آرام تبدیل شده بود به گونه ای که نیروهای گردان ما مکانی را برای برگزاری نماز جماعت تمیز و آماده نمودند.تنها حرکتی که در آن چند روز از عراقی ها مشاهده می شد، بمباران های هوایی هواپیماهای عراقی بود که هر ده تا پانزده دقیقه یک بار، آن منطقه را در ارتفاع بسیار بالا مورد هدف قرار می دادند و متأسفانه آن منطقه از پدافند قوی برخوردار نبود و تنها یک قبضه دوشیکا متعلق به تیپ 37 زرهی در این خط وجود داشت که  برد آن بسیار کمتر از ارتفاع هواپیماهای یاد شده بود. به یاد دارم یک بار که هواپیمای عراقی برای بمباران آمده بود از سنگر خارج شده و با رگبار کلاشینکف ، به سمت آن تیر اندازی نمودم که فرمانده گردانمان فریاد زد فلانی نزن فایده ندارد و من گفتم می دانم اما با این کار عقده ام را که می توانم خالی کنم. خوب من در این گردان امام جماعت هم بودم ویک بار هم یادم است وقت ظهر آماده بستن نماز بودیم که همان لحظه صدای هواپیمای عراقی آمد و رزمندگان اشاره کردند که چند لحظه بستن نماز را به تأخیر بیاندازم.

در روز بیست و سوم اردیبهشت یک روز نزدیک ظهر که برای اقامه نماز ظهر و عصر و ناهار آماده می شدیم چند فروند هواپیمای عراقی تمام  منطقه و سنگر های کنار خاک ریز ها را بمباران نموده و تعداد زیادی از همرزمان ما به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. سنگر ما نیز تخریب شد و پس از فرو نشستن گرد و خاک، به بیرون دویدم تا سراغ زخمی ها و شهدا بروم که یکی از همرزمان صدا زد از دستت خون می آید و دیگری گفت از پایت نیز خون می آیدو متوجه شدم که دست و پایم بر اثر ترکش های ریز زخم شده است و امداد گرهای هلال احمر روی زخم را بستند و چون که زخم ها  سطحی بود، من قصد رفتن به عقب را نیز نداشتم، اما آنان گفتند خطر بیماری کزاز دارد و باید حتما به بهداری تیپ 37 زرهی در کنار ایستگاه حسینیه بروم. به آنجا که منتقل شدم آنان نیز گفتند باید با مجروحان دیگر با هلی کوپتر به اهواز اعزام شویم. به این ترتیب به اهواز منتقل شده و پس از یک روز مرخص شده و به محل تیپ بازگشتم،اما هنگامی که با سر پنجه پا از بالای خودروی نظامی به پایین پریدم، متاسفانه انگشت شصت پای چپم آسیب زیادی دید که هنوز هم اثر آن باقی است و همین مشکل بنده را از شرکت در ادامه عملیات باز داشت و به قم بازگشتم . خوشبختانه عملیات بیت المقدس در کمتر از یک ماه یعنی بیست و سه چهار روز به همه اهداف از پیش تعیین شده رسید و در روز سوم خرداد ماه سال 1361 حماسه ای جاویدان در تاریخ مبارزات ملت ایران ثبت گردید و خرمشهر که مدتی به خونین شهر تبدیل شده بود  در این صبح خجسته پیروزی به هویت پیشین خود یعنی خرمشهر باز گشت. امیدوارم از این نقل خاطره خوشتان آمده باشد.

این روز بزرگ بر رهبر معظم انقلاب، خانواده های شهدا و ایثار گران و همه ملت ایران مبارک باد